قبر لطفعلی خان زند در قلب بازار تهران است!

بسیاری از مردم در تهران نمی دانند که پیکر بی چشم او در امامزاده “زید ”در بازار تهران در راسته فرش و قالی فروش ها آرمیده است!

به گزارش ریسک نیوز،سر هارد فوردجونز که در جوانی نماینده تجاری و سیاسی انگلستان در بصره بود، اولین وزیرمختاری است که از جانب وزارت امور خارجه انگلستان به دربار فتحعلی شاه فرستاده شد ولی او اساساً با لطفعلی خان دوستی نزدیک و مکاتبه داشت. جونز شیفته لطفعلی خان بوده است و کلمات و سخنان او را مو به مو تکرار کرده است. او شاهد جنگ و گریز و پیروزیها و ناکامیها و در نتیجه شکست لطفعلی خان در آخرین روزها بوده است. اینک جریان آخرین روزهای لطفعلی خان به قلم او:

 

…. طرح این بود که لطفعلی خان می‏بایست از موضعی که در اطراف شهر گرفته است دور شود تا حاجی ابراهیم کلانتر در کمین و گوش به زنگ باشد و یاران لطفعلی خان آزادی بیشتری در اجرای نقشه خود داشته باشند. پس لطفعلی خان از موضعی که داشت عقب نشست. لیکن در این هنگام که حاجی ابراهیم به احساسات و هدفهای اهالی شیراز پی برده بود، دریافت که اجرای طرح قبلی مبنی بر ایجاد یک حکومت متحد امری است امکان‏پذیر و امنیت او فقط وابسته به آمدن و پیروزی قاجارهاست. پس در کمال وقاحت تصمیم گرفت که شهر را به آنها تسلیم نماید و با شور و هیجان ملتمسانه از آقا محمدخان خواستار شد در حرکت خود به شیراز شتاب کند. خواهش او به خوبی پذیرفته شد و فوراً به مرحله اجرا درآمد لیکن به لطفعلی خان نیز فرصت داد تا دلاوری حیرت‏آور و استعدادهای نظامی اعجاب‏انگیز خود را بنمایاند.

 

آقا محمدخان نخست با سپاه پیشقراول خود بر تمام گردنه‏های بین اصفهان و استخر دست یافت سپس با نیرویی بسیار عظیم در منطقه‏ای نزدیک گردنه "گروح" اردو زد. فزونی سپاه قاجار، استحکام مناطق اشغال شده توسط پیشقراولان، فاصله میان اردوی قاجار و اردوی زند، و کمی نفرات قشون لطفعلی خان، آقامحمدخان را کاملاً از جانب دشمن و احتمال حملة ناگهانی او آسوده خاطر کرد. با این حال لطفعلی خان به زودی از موقعیت دشمن مطلع شد و با یک حرکت اجباری که نظیر آن هرگز در تاریخ ایران دیده نشده است، کوشید تا خود را به گردنه پرسپولیس [استخر؟] برساند و درست هنگامی که قاجارها به صرف شام مشغول بودند، ناگهان به جبهة پیشقراولان حمله کرد و آنها را شکست داد. سپس به قلب سپاه هجوم برد و اردوی دشمن را پس از یک مقاومت خونین، سخت درهم شکست و همه این ماجراها یکی پس از دیگری و با سرعت هرچه بیشتر پشت سر گذاشته شد.

 

اکنون دیگر مقاومت در برابر لطفعلی خان پیروز، پایان گرفته بود و می‏گفتند آقامحمد خان فرار کرده است لیکن در یک لحظه شوم، فتحعلی خان نزد لطفعلی خان آمد و از او خواست تا دم سحر به استراحت بپردازد. علت اینکه لطفعلی خان به پذیرفتن این پیشنهاد خائنانه تمایل نشان داد این بود که طول راه و جنگهایی که او و قشونش در پیش داشتند، حقیقتاً استراحت می‏طلبید. به علاوه شاهزاده زند از نقاره‏خانه دشمن اعلان پیروزی خود را به عنوان فاتح و پادشاه ایران شنیده بود.

 

سرانجام صبح برآمد، صبح یاس و اندوه و ناکامی‏های لطفعلی خان، زیرا همین که روشنایی بردمید، او دریافت که آقامحمدخان در دورترین نقطة اردوی او. لیکن در همان زمین چادر زده و سپاه پراکنده از هر سو به او پیوسته است.

 

افراد لطفعلی خان از خستگی سی و شش ساعت راه‏پیمایی پی در پی و جنگهای سخت که یک نفر در مقابل بیست نفر می‏جنگید، بیرون نیامده بودند و حالی نداشتند که بتوانند در چنین شرایطی بار دیگر حمله را تکرار کنند. پس لطفعلی خان اجباراً جمع قهرمانان خود را به گروه فشرده‏تر و کوچکتری مبدل کرد و آهسته و موقر، لیک دلتنگ میدان را ترک گفت.

 

مرد اخته کوچک‏ترین اقدامی در راه مانع شدن از عقب‏نشینی او ننمود و با روشی زیرکانه حتی همه کسانی را که می‏خواستند از روی تملق و چاپلوسی او را متقاعد کنند که دشمن به آسانی قابل شکار است، به سختی سرزنش کرد و گفت: "هرگز به شیر گرسنه، هنگامی که قصد دارد شما را ترک کند، حمله نکنید!"

 

رویدادهای این شب شوم، همه امیدهای لطفعلی خان را برای بازگرفتن شهر شیراز از چنگال قاجارها، که حالا دیگر بلامانع پیش می‏رفتند، بر باد داد.

 

همچنان که آقامحمدخان به سوی شهر بد طالع می‏راند، حاجی ابراهیم از فاصله به پیشواز او درآمد و دروازه‏های شهر را به او تسلیم نمود و در عین حال خانواده لطفعلی خان، خانواده او و جان و شرافت همشهریان سابق خود را در اختیار این ظالم سنگدل نهاد.

 

می‏گفتند در این لحظه آقامحمدخان به حاج ابراهیم گفته بود: "من در طول زندگی با سه ماجرای خارق‏العاده روبه‏رو شده‏ام: اول ای حاج ابراهیم، با وسعت و عظمت سیاهی خیانت تو! دوم با شهامت و جسارت لطفعلی خان در حمله به جبهة پیشقراولان در گردنة تخت‏جمشید و سپس در حمله به من! و سوم با سرسختی خودم هنگامی که تقریباً همه چیز از دست رفته بود، لیکن من تا سپیده‏دم در میدان برجای مانده بودم."

 

قبر لطفعلی خان زند در قلب بازار تهران است!
قبر لطفعلی خان زند در بازار تهران

لینک کوتاهلینک کپی شد!
اخبار مرتبط
ارسال نظر

  +  43  =  46