به بیمه مرکزی گفتم این نرمافزار فعلی شما خیلی قدیمی است. گفتند نه تو نمیدانی چه کارهایی از این برنامه برمیآید. اما بعد فهمیدم این نرمافزار در سطح حتی نرمافزارهایی مثل هلو هم نیست. سالها بیمهی مرکزی با این نرمافزار قدیمی کار میکرد و چنین هزینهای بابت پشتیبانی آن میپرداخت و تازه پولش را از طریق دوبی پرداخت میکردند. /بزرگترین مشکل ما با بیمهی ایران با مدیریت آقای سهامیان بود که هم پورتفویشان خیلی بالا بود و هم خیلی مدیریت سنتی و مقاومی داشت./کلی تبلیغ کردند که بیمهی مرکزی دارای کُر شد و صنعت اول دولت شد.
به گزارش ریسک نیوز به نقل از نشریه بیمه داری نوین وقتی پای صحبت بانی سنهاب نشستیم صحبت های محمد غفاری خیلی جذاب تر از آنی بود که پیش بینی می کردیم. نحوه زیست وی از یک سود و نحوه همکاری که از ابتدا با بیمه مرکزی داشت همگی بر جذابیت مصاحبه افزود.
غفاری متولد شهر قم و دانش آموخته رشته مهندسی برق مقطع ارشد است و به واسطه علاقه ای که به حوزه برنامه نویسی داشته از زمان دانشجویی در این مسیر گام برداشته موفقیت های خوبی هم در این خصوص کسب کرده است.
نحوه همکاری غفاری با بیمه مرکزی ساده تر اتفاق افتاد اگر چه بعد از حدود 12 سال پیچیده تمام شد.
از ابلاغ آیین نامه هایی مرتبط با توسعه فناوری اطلاعات و تجارت الکترونیک در سالهای اولیه دهه 80 سالها گذشته بود که بیمه مرکزی به فکر به روز رسانی زیرساخت های فناورانه خود افتاده بود. پای صحبت های محمد غفاری که می نشینیم بسیار خواهیم آموخت.
این گفتگو را در سه بخش منتشر می کنیم.
قسمت اول را می خوانیم:
* کجا متولد شدید؟
من متولد سال 1355 در قم هستم. دوران تحصیل تا مقطع دیپلم قم بودم. البته سال اول و دوم دبیرستان به دلیل کار پدرم مسکو زندگی کردم.
* شغل پدرتان چه بود؟
پدرم معلم بود. سال 1369 برای برنامه اعزام به خارج از کشور امتحان داد و قبول شد و ما به همراه خانواده به مسکو رفتیم. زمانی که ما به آنجا رفتیم زبان روسی بلد نبودیم و این چالش بزرگی بود چون آنجا هیچ کس انگلیسی هم نمی دانست. ما درست زمان فروپاشی شوروی آنجا بودیم و شاهد یک انقلاب در کشور بزرگ شدیم. یک سال در زمان گورباچف و یک سال در زمان یلتسین آنجا زندگی کردیم و تابستان آن سال که مجلس را به آتش زدند من آنجا بودم. دقیقاً پانزده سالم بود و در آن سن و سال تجربه ی بزرگی برایم رقم خورد.
* آیا از تجربهی آن دو سال چیزی برای سالهای بعدی خود اندوختید؟
اولین نکتهاش این بود که آنجا من دو سال خودم درس خواندم. یعنی سال اول و دوم دبیرستان بهصورت خودخوان درسها را مطالعه میکردم و در امتحان پایان سال امتحانات مدارس ایران شرکت می کردم. این موضوع خیلی به من کمک کرد که روی پای خود بایستم. مثلا من در زمینه ی کامپیوتر هیچ کلاس و دورهای نرفتم و همه را بصورت خود خوان یاد گرفتم. زبان روسی را هم در محیط یاد گرفتم.
* بعدها دیگر هیچوقت به روسیه نرفتید؟
دانشگاه علم و صنعت در سال 75 یک اردوی دانشجویی به مقصد کشورهای آسیای مرکزی برگزار کرد و در این اردو به ترکمنستان، قزاقستان و ازبکستان رفتیم و من نقش مترجم را ایفا می کردم .
* از زمان ورود به دانشگاهتان بگویید.
از مسکو که به قم برگشتم، درسم ضعیف شده بود. چون خودم درسها را خوانده بودم. بنابراین شروع کردم از صفر. دو سال از خانه بیرون نیامدم و فقط درس خواندم. معدل سال آخرم 18 شد، کنکور دادم و رتبهی 440 بهدست آوردم. در مدرسهمان نفر اول قبولی کنکور شدم. در دانشگاه علم و صنعت در رشتهی برق قدرت پذیرش شدم. فوقلیسانس را هم در همان رشتهی برق قدرت در دانشگاه علم و صنعت تمام کردم. اما همزمان کار هم می کردم از طریق دوستان شغلی در فرودگاه امامخمینی که در حال ساخت بود پیدا کرده بودم و تا قبل از سربازی آنجا می رفتم.
* ارادهی قویای داشتید. حتماً در زمینهی نرمافزار هم همین اراده به کمکتان آمد.
بله اراده در هر کاری مهم هست من در نرم افزار هم همین قدر اراده یادگیری داشتم و آنقدر در حوزه نرم افزار ایده پردازی می کردم تا جائی که توانستم نرم افزارهایم به بنگاه های بزرگ اقتصادی کشور از جمله بانک ها بفروشم. همانطور که میدانید بانکها در حوزهی نرمافزار بسیار بسته عمل میکنند و کسی را به آسانی به درون مجموعه ی خودشان راه نمیدهند. بانک صادرات، تجارت، پاسارگاد هرکدام شرکتهای خاص خودشان را در زمینهی نرمافزار داشتند. وقتی نرم افزارهایم را به بانک پاسارگاد فروختم و بنا شد سیستم را به شرکت فناپ (شرکت نرم افزاری بانک) تحویل دهم کارشناسان فناپ با تعجب به من میگفتند تو چطور توانستی به ما نرمافزار بفروشی؟
همان زمان که به فرودگاه میرفتم نرمافزاری برای کتابخانهی ملی و مجلس طراحی کرده بودم. نرمافزاری بود به نامدستنویس. فهرست نسخههای فارسی خطی کتابخانه های مجلس و ملی را که در کتب فهرست جمعآوری شده بود، در این نرمافزار قرار داده بودم که محققان می توانستند در آن جستجو کنند. وقتی سربازی رفتم با اینکه همه ی هم دوره ای های من می گفتند نگویید چیزی بلد هستید، کارم را در زمینه نسخه خطی نشان سرهنگی که مسوولم در زمان دوران سربازی بود نشان دادم. گفت ما هم به نرمافزاری نیاز داریم تا کلیه کل فرایندهای سازمان را اتوماسیون کنیم. صبح مینشستم پای سیستم و گاها تا ساعت 6 در پادگان می ماندم تا نرمافزار را تمام کنم با اینکه موظفی ما تا ساعت 2 بود. هرگز از برنامه نویسی خسته نمیشدم. اولین آشنایی من با کامپیوتر مربوط به دوره دبیرستان و طرح کاد بود. آن زمان داس 6 تازه آمده بود و برنامه نویسی GwBasic را آنجا یاد گرفتم. یادم هست یک بار در موسسه ی آموزشی مشغول برنامه نویسی بودم که متوجه شدم درها قفل شده و هیچ کس نیست. اینقدر در کامپیوتر غرق میشدم.
نرمافزاری را که در دوران سربازی کار کردم با ASP 3.0 بود. سرهنگ مسوول ما از نتیجهی کار خیلی راضی بود و گفت برای فرمانده هان ما دوره ی آموزشی بگذار. همه ی فرمانده ها میآمدند کلاس و من که یک سرباز ستوان یک بودم، به آنها آموزش میدادم و در ازای این کارها درخواست خاصی نداشتم. یک روز سرهنگ آمد و گفت: «در ازای این نرمافزاری که نوشتی چه چیزی از ما میخواهی؟» گفتم: «چیز خاصی نمی خواهم.» گفت: «برو خانه و فقط یک روز در هفته بیا پادگان» مرد شریفی بود هنوز هم عیدها به او تلفن میکنم.
شما در تهیه نرم افزار گزارشگری مالی هم تجربه دارید
بله ، نرمافزار گزارشگری مالی را بعد از اتمام سربازی به سفارش شرکت ایران خودرو نوشتم. نرم افزار جالبی از کار در آمد به پیشنهاد کارشناسان مالی ایران خودرو شروع به بازاریابی نرم افزارکردم و شرکتی تاسیس کردم و به سراغ گروه شرکتهایی که در بورس بودند از شرکتهای داروسازی رفتم و کار را برایشان پرزنت میکردم.
* در چه محیطی مینوشتید؟
کتاب خطی را با Delphi نوشته بودم. پروژه ی سربازی را با ASP3 نوشتم و نرم افزار گزارش گری مالی را با ASP.NET.
خلاصه بعد از بازاریابی برای مجموعهی داروسازیها، آنها خیلی استقبال کردند البته برای کار فروش از یک تیم بازاریابی استفاده کردم. نرمافزار را تقریبا به تمام شرکتهای داروسازی جاده مخصوص کرج فروختیم. هر جا نرم افزار را می فروختیم ایدههای جدید میدادند و نرمافزار را تغییر میدادیم و نسخهی جدید تولید میکردیم.
بعد از مدتی در مورد نرمافزار گزارش ساز مالی با بانکها مشغول به همکاری شدیم. یک سال با امور مالی بانک تجارت کار کردیم. سیستم بانکی آنها بسیار قدیمی و فکر کنم مربوط به قبل از زمان ادغام بود. سیستم کدینگ حسابداری آنها بنام نک بود و ساختار عجیبی داشت. اعداد را هم برعکس تایپ میکردند برای اینکه فارسی نشان داده شود. اولین بار بود که برای گزارشگری مجبور شدیم پالایش دیتا انجام دهیم که از ابزار های SSIS استفاده می کردیم .
بعد از آن به بانک پاسارگاد رفتیم. آنها چون شرکت فناپ را داشتند گفتند باید نرمافزار گزارش ساز بصورت شخصی به ما بفروشید و بهصورت شخصی با من قرارداد بستند. چون سیستم بانک اجازه ورود نرم افزار های غیره را به آسانی نمی داد. بعد ها اتفاقا مطلع شدم که نرمافزار ما عینا نوشتند و به اسم دیگری به فروش می رساندند. اسم نرمافزار ما حسابورز بود.
بعد از بانک پاسارگاد، در بانک صادرات و بانک آینده هم نرم افزار را نصب کردیم که هم اکنون در حال استفاده است. در همین حین که درگیر کار با بانکها بودم، پرزنتی از نرم افزار به بیمهی مرکزی ارائه دادیم. البته قبل از آن برای برخی از شرکتهای سرمایه گذاری مانند سرمایهگذاری البرز، سرمایهگذاری بانک ملی، سرمایه گذاری شاهد و شرکت نفت هم نرمافزار را نصب کرده بودیم.
خیلی تعجب می کردم که با وجود این همه نرم افزار حسابداری هنوز کسی به فکر طراحی چنین نرم افزاری نیفتاده بود. اگر چنین نیازی در کشورهای خارجی پیدا می شد ده ها رقیب پیدا میشد. اما حساب ورز رقیب نداشت و براحتی فروخته می شد.
* چطور شد اصلا به بیمهی مرکزی رفتید؟ کسی پیشنهاد داد؟
نه. ما به همهی سازمانها سر میزدیم. هر جا سیستم گزارشگری نیاز داشتند ما به آنجا میرفتیم. بهرحال تمام سازمانها بایستی صورت مالی تهیه میکردند. به بیمه مرکزی که مراجعه کردیم متوجه شدم که آنها از یک نرم افزار خارجی برای عملیات حسابداری استفاده می کنند. یک نرم افزار قدیمی به نام سان بود که تحت داس بود در حالیکه سیستمهای تحت داس سالها منقرض شده بود. به من گفته شد تو نمیدانی که چه کارهایی از این نرم افزار برمیآید. اما بعدها که درگیر آن شدم متوجه شدم که آن نرمافزار چیزی فراتر از نرمافزارهای حسابداری داخلی نبود. سالها بیمهی مرکزی با این نرمافزار قدیمی کار میکرد و هزینه های عجیبی بابت پشتیبانی آن میپرداخت و فکر کنم هزینه ی پشتیبانی به ارز پوند باید پرداخت میشد چون سیستم انگلیسی بود. بعدها اطلاع پیدا کردم این برنامه درواقع نرمافزار غالب شرکت تابعه ی وزارت نفت بود. وقتی تحریمها آغاز شد و با عدم امکان انتقال پول پشتیبانی نرم افزار قطع شد، نرمافزار منقرض (اکسپایر) شد. یعنی حتی لایسنسهای گزاف آن یکساله بود. تا مدتی تاریخ را برمیگرداندند و از آن استفاده میکردند. به شوخی احتمالا نرم افزار سان درواقع با همین مشتریهای ایرانی اش زنده بود و احتمالاً بعد از تحریم، آن نرم افزار هم از میان باید رفته باشد. برای کار با نرمافزار به دلیل عدم پشتیبانی از زبان فارسی کارهای عجیبی می کردند و علامتهایی کنار شرح حسابها قرار می دادند. وضعیت ناجوری بود. به نظرم طراحی بانک اطلاعات اش مربوط به عهد دقیانوس بود و هیچ رابطه ای میان جداولش در سطح پایگاه داده نبود. معلوم نبود با چه منطقی این نرم افزار استفاده می شد. تاسف می خوردم که با این همه نرم افزار داخلی و این همه متخصص نرم افزار در کشورچنین پولهایی برای این نرم افزار ها پرداخت می شد.
* یعنی اینهمه سال کسی برای بررسی دوبارهی آن و ارائهی محصولی دیگر نیامده بود ؟
چرا میآمدند، اما میگفتند بهدرد نمیخورد. مثلا گفته می شد که یکی از ویژگی ها آن اینست که ده مرکز حساب دارد. همان زمان چندین نرم افزار با این ویژگی را من می شناختم. بهطور کلی نگاه سنتی برخی در بیمهی مرکزی مانع انجام هر گونه تغییر و دگرگونی می شد. متاسفانه در بیشتر نهادهای دولتی کارمندان اختیار زیادی برای تصمیمگیری در حوزه تحول سازمان ندارند. به علاوه با توجه به شرایط، قدرت ریسک بالایی هم ندارند و معلوم نیست اگر تصمیمی در این حوزه بگیرند چه تبعاتی برایشان داشته باشد. خلاصه آنکه دیتا مربوط به گزارشات مود نظر مالی از نرم افزار پیدا کردیم و گفتیم اگر به قرارداد رسید، کار را برایتان انجام میدهیم. یک سال گذشت و خبری نشد. بعد از یک سال شخصی از بیمه مرکزی زنگ زد و گفت: «نرمافزاری که پارسال برایمان دمو کردید را هنوز میفروشید؟» گفتم: «بله.» گفت: «به چه قیمتی؟» گفتم: «به قیمت پارسال.» گفت: «خداحافظ!». دو هفته بعد زنگ زدند گفتند: «قرارداد آماده است، بیا و نرمافزار را نصب کن.» گفتم: «شما که خداحافظی کردید.» گفت: «قیمت گرفتیم، قیمت شما بالا بود.» خلاصه با همان قیمت نرمافزار را پیادهسازی کردیم، ولی ارزش افزوده از آن به عنوان تخفیف کم کردند!. نرمافزار ما یعنی همان گزارش ساز مالی حساب ورز مثل قطره آبی که به کویر میآید، خیلی نمود پیدا کرد. خیلی به چشم آمد و مدام در موردش سوال میکردند. آن زمان آقای دکتر کریمی تازه به بیمهی مرکزی آمده بودند. آقای مهندس نوروزی مدیر فناوری اطلاعات هم بودند.
روزی داشتیم نرمافزار را تحویل می دادیم، گفتند: «در بیمهی مرکزی برای یکی از فعالیتها تهیه گزارش از حق بیمهها و خسارتهایی است که از شرکتهای بیمه به بیمه مرکزی واگذار می شود است. گزارشی تهیه میشود به فرمت خاصی به شما ارایه خواهیم داد. شما میتوانیم این گزارش را تهیه کنید؟» من در آن مقطع حتی معنی حق بیمه را هم درست نمی فهمیدم چه برسد به واگذاری به بیمه مرکزی! گفتم: «دیتای این گزارش از کجا میآید؟» گفتند: «دیتای آن دستی است. در اکسل وجود دارد. آن را باید از فایل های اکسل بخوانید.» فایل اکسل را بررسی کردیم دیدیم اصلا هیچ کدام ساختار ثابتی ندارد. گفتم:«اینطور نمیشود باید سیستمی برای این کار درست شود.» گفتند: «نه. ما میخواهیم سیستم کُر (Core) بنویسیم و همه چیز را مستند کرده ایم.» بخش زیادی از حدود 60 کارشناس معاونت اتکایی بیمه مرکزی مجبور بودند اطلاعات حق بیمه ها و خسارتها را از فایل های اکسل یکی یکی بخوانند و برایش صورتحساب تهیه می کردند. آنقدر اطلاعات زیاد بود که به گمانم برخی آرتروز انگشت گرفته بودند. بعضی وقتها فایل اکسل آنقدر بزرگ بود که روی سیستم باز نمیشد و گاهی تا 10 دقیقه طول میکشید تا باز شود. دبیرخانه ی بزرگی تحت عنوان دبیرخانه ی اتکایی وجود داشت که آنقدر سی دی و کاغذ از شرکتها گرفته بود که فکر کنم از دبیرخانه خود بیمه مرکزی بزرگتر شده بود.
گفتم: «اینطور نمیشود کاری کرد. باید سیستمی درست کنیم که اطلاعات را از اول داخل آن وارد کنند.» در آن مقطع خیلی کامپیوترهای ضعیفی در اختیار واحد اتکایی بود. زمانی که آنجا وارد شدیم تصور می کنم جز سیستم چارگون به عنوان سیستم اتوماسیون اداری، هیچ نرمافزار دیگری بصورت عملیاتی استفاده نمی شد. آن هم تازه آمده بود و در حال آموزش بودند و راه اندازی آن نیز در آن سازمان به نظرم کار طاقت فرسایی بود.
گفتند: «کار چقدر طول میکشد؟» گفتم: «کی میخواهید؟» گفتند: «سه ماهه آن را میخواهیم!» حساب کنید تحلیل و پیاده سازی یک نرم افزار که اتفاقا کسب و کار پیچیده داشت در مدت سه ماه! مگر می شود!. آقای مهندس نوروزی که من تازه افتخار آشنایی با ایشان را پیدا کرده بودم به من گفت: «ببین عمرهای مدیریتی در اینجا خیلی کوتاه است. اگر نتوانی آن را سه ماهه تحویل دهی، ممکن است اصلا کار به نتیجه نرسد.»
در آن مقطع مجبور شدم خیلی از پیشنهاداتی که برای خرید سامانه گزارش گری حساب ورز داشتم را رد کنم چون واقعا شب و روز ما شده بود تهیه نرم افزاری که بیمه مرکزی درخواست کرده بود. البته قراردادی هم هنوز نداشتیم و فکر کنم چند ماه بعد از تحویل کار قرارداد آماده شد و پول دریافت کردیم.
خلاصه در بیمهی مرکزی اولین فرمهای دریافت بردروهای اتکایی را که همین هسته ی اصلی سامانه ی سنهاب بود ایجاد شد. بوردرو های سه اداره کل اتکایی با هم فرق داشت. بردروها را یکسان کردیم غیر از رشته ی عمر و فرم های مرتبط درست شد. گفتیم اطلاعات را در این فرمها وارد کنید. کارشناسان ادارات به ما گفتند: «اینطوری که کار ما باز زیاد شد، ما گفتیم کار ما را کم کنید.» گفتیم خب این همه کار برای این است که سیستم گزارشگیری آسانتر میشود. آقای نوابی مدیر کل اتکایی بیمه های اشخاص و مسوولیت که واقعا ایشان و همکارانش پایه گذار سامانه بودند و وقت زیادی را به این کار تخصیص می دادند به من گفت: «بدهید اطلاعات را خود شرکتهای بیمه وارد کنند.» گفتم: «مگر با شرکتهای بیمه شبکه دارید؟» گفتند: «نمی دانم، فکر نکنم.» این بود که خدمت آقای مهندس نوروزی مدیر واحد فناوری اطلاعات بیمه مرکزی که من در آن مقطع ایشان را نمی شناختم و الان افتخار دوستی عمیقی با ایشان را دارم، رفتیم و موضوع را گفتیم ایشان تایید کردند و گفتند با امکانات موجود شبکه ایجاد شود. البته یک ارتباط بی سیم با بیمه ایران برقرار بود ولی ارتباط با بقیه شرکتها از طریق ویپیان در بستر اینترنت انجام شد که بعدا با شبکه MPLS جایگزین شد. اطلاعاتی که قبلاً شرکتهای بیمه از طریق سیدی میفرستادند حالا بایستی از طریق این شبکه در فرمها وارد می کردند. البته در آن مقطع به شرکتها گفته شد فعلا سیدی را بفرستید و هم در این فرمها اطلاعات را وارد کنید. یعنی هنوز حاضر نبودند تغییری در روال داده شود و روش سنتی هم جریان داشت. فایل اکسل داخل سی دی ها را در سامانه پیوست میکردند و با این اطلاعات ارسال می شد و بعد هم سیدی ها با نامه میفرستادند که همه چیز قرص و محکم باشد. جالب اینجاست که با این شرایط آییننامهها هنوز به سبک قدیم بود و آییننامهی مربوطه دریافت بردروها همچنان در مقاطع سه ماهه بود و ما بردروها را ماهانه دریافت می کردیم مقاطع دریافت اطلاعات بعدها در سال 1391 در آیین نامه 76 بصورت ماهانه شد.
این فرمها در آن مقطع شبیه به انجام یک معجزه در بیمهی مرکزی شد و مدام درباره ی آن صحبت می شد. البته انجام این کار ظرف سه ماه بسیار سخت بود. من گاها شخصا 6 صبح به بیمهی مرکزی میرفتم و 9 شب بیرون میآمدم.
فکر کنم اواخر سال 1390 بود که بالاخره گزارش های عملکرد اتکایی بیمه مرکزی و شرکتهای بیمه با فشردن دکمهای بیرون می آمد و همه شگفتزده شده بودیم از پیشرفت علم!
جالب این است که برای نوشتن این نرمافزار، هیچ قراردادی نداشتم. چون میگفتند قراردادهای اینجا باید به کمیسیون معاملات برود و مناقصه برگزار شود. در آن مقطع خاطرم هست که آقای مهندس نعمتی و مهندس کیان از مجموعه ی واحد فاوای بیمه مرکزی با کلی پیگیری و داستان قرارداد را توانستند تنظیم کنند و پول ما چند ماه بعد پرداخت شد.
در بیمهی مرکزی نمیخواهم بگویم کار خیلی بزرگی انجام دادیم، اما ظرف مدت زمان سهماههای که تعیین شده بود کار انجام شد.. بعد از آن، جلسهای با آقای مهندس نوروزی داشتیم. ایشان فرمودند: «رییسکل از ما کُر (Core) بیمهای میخواهد.» گفتم: «کُر چیست؟» گفت: «این مستنداتش است» برایم همه چیز عجیب بود. اصلا نمیدانستم بیمه چیست. حتی بیمهی ثالث که شاید تنها بیمه نامه ای بود که دیده بودم را هم بهدرستی نمیشناختم. چه رسد به عمر و حوادث. گفتم: «من اصلا از اینها سر در نمیآوردم. اگر این مستندات کافی است، خوب بدهید شرکتهای بزرگ کشور برایتان تهیه کنند.» ظاهرا در چندین مقطع مناقصه برگزار شده بود و حتی شرکت دادهپردازی و فناپ هم شرکت کرده بودند اما به دلیل طولانی شدن و تغییر مدیریت به نتیجهای نرسیده بود. گفتم: «اگر قرار بر انجام کار باشد انجام میدهیم. اما الان هیچ چیز از بیمه نمیدانیم.» گفتند: «ما زمان هم نداریم. رییسکل فرموده اند پنج ماهه باید آماده شود.» گفتم: «کاری که ما سه ماهه برایتان انجام دادیم کار عجیب و بزرگی نبود. اما این کاری که الان میخواهید با این حجم، شدنی نیست و ظرف پنجماه چیزی از داخلش بیرون نمیآید.» گفتند: «نه. آقای رییسکل گفته اند حداکثر در پنج ماه باید به نتیجه برسد.» رییس کل وقت بیمه مرکزی در آن مقطع جناب آقای دکترکریمی بودند که همه می گفتند یک مدیر عملیاتی و فوق العاده جدی است. بعداً که در جلسات با ایشان آشنا شدم، میدیدم که چطور در کار جدی هستند. گفتم: «راهحل این است که کار را کوچک کنیم. عملیاتی فکر کنید. چه کاری میخواهید با این کُر انجام دهید؟» گفتند: «یکی از استفادههایمان این است که با آن بردرو تهیه کنیم. بردروهای خوداظهاری که شرکتهای بیمه اعلام می کنند مثلا تعداد بیمه نامه و مبلغ حقبیمه و تعداد خسارت ها و مبالغ آن را خودمان بتوانیم حساب کنیم.»
بردرو یعنی صورت عملیات بیمهگری که شرکت بیمه گر به بیمه گر اتکایی ارایه می نماید. بهصورت خلاصه به این معنی که شماره ی بیمهنامه و مبلغ و تاریخ صدور و حدودا ده فیلد اطلاعاتی بیمه نامه به عنوان بردروی صدور تعریف شد و بردروی خسارت هم شامل تاریخ و مبلغ خسارت پرداختی و فیلدهای اطلاعاتی محدودی که بابت تشکیل پرونده ارایه می شد. کاری که در مرحلهی پیشتر انجام داده بودیم خلاصه ی این اطلاعات بود که جزییات آن را هم بهصورت فایل پیوست می شد اما این بار جزییاتی را می خواستند که از روی آن خلاصه هم تهیه شود.
هدف آنها از داشتن کُر چه بود؟
هدف آنها از داشتن کُر با تعریف ما این بود که خلاصهوضعیتی که بهصورت خوداظهاری دریافت می شد، از داخل بیمهی مرکزی استخراج شود. گفتیم نمی شود ظرف پنج ماه چنین کُری که در مستندات شما آمده است تهیه کرد ولی میتوان به هدف تهیه خلاصهوضعیت از ریز اطلاعات رسید. اگر بیزینس ما در طرح اصلی صدها جدول میشد، در این حالت تبدیل به 10 جدول اطلاعاتی می شد. پیشنهاد ما قبول شد و فیلدهای اطلاعاتی را هم محدود به مواردی کردیم که به بردرو منجر شود. برایشان هم کاملاً توضیح دادم که چه کاری می خواهد انجام شود و یک موقع تعبیر سیستم بیمهگری از آن نشود.
کار خیلی پیچیدهای نبود. طراحی آن را به سرعت انجام دادیم چون سیستم بیمهگری نبود و بحث های مربوط به ثبت آنلاین بیمه نامه در آن وجود نداشت کار طراحی با مشکل خاصی روبرو نشد. اصل کار جمعآوری اطلاعات از شرکتهای بیمه بود که واقعا کار سختی و طاقت فرسایی بود چون هنوز مفاهیم و ساختار اطلاعاتی واحدی برای رد و بدل اطلاعات در صنعت بیمه وجود نداشت. در آن زمان شبکهای MPLS برای ارتباط با شرکتهای بیمه در حال راه اندازی بود و به شرکتهای بیمه گفته شد که اطلاعات را باید طبق این ساختار به بیمه مرکزی تحویل دهید. این اولین بار بود که بیمهی مرکزی ساختار اطلاعاتی استاندارد در سطح صنعت ارائه می داد. البته پیش از این در رشته بیمه نامه های شخص ثالث ساختاری تهیه شده بود و با شرکتها تبادل اطلاعات می شد اما فقط جنبه ی استعلامی داشت و دقت آن در حدی نبود که بتوان از آن بردرو ساخت و عملیات حسابداری را بر مبنای آن بنا کرد. ساختار اطلاعاتی که برای بیمهنامه دادیم که شامل شمارهی بیمهنامه، اطلاعات بیمه گذار، تاریخ صدور، تاریخ شروع، تاریخ پایان، حق بیمه، سرمایه، نماینده، شعبه و کارگزار وکارمزدهای مربوطه بود.
نکته ای که ما بر آن تاکید داشتیم این بود که بایستی ارتباط اطلاعات در همین سیستم کوچک بایستی برقرار باشد. یعنی اگر شرکت بیمه خسارتی را برای این ماه اعلام میکند باید بیمهنامهاش را هم قبل از ارسال اطلاعات خسارت بفرستد. ظاهرا کار پیچیدهای نیست ولی در عمل چالش وحشتناکی بهوجود آورد. چون سیستمهای خسارت در بسیاری از شرکتهای بیمه از سیستم صدور بیمهنامه جدا بود. خیلی از شرکتها سیستم پرداخت خسارتی داشتند که فقط شمارهی بیمهنامه ثبت می کردند و سابقه اطلاعاتی بیمهنامه در آن وجود نداشت. مثلا اینکه بیمهنامه چه زمانی صادر شده، چه نماینده ای آن را صادر کرده، بیمهگذار چه کسی بوده. ولی خواستهی ما منطقی بود و کسی نمیتوانست در برابر آن مقاومت کند. در مورد الحاقیه ی هم همین طور. بیمهنامه ی مربوطه را حتی اگر مربوط به 15 سال پیش بود باید اعلام می شد و این حتی یکی از چالشهای ما با معاونت اتکایی وقت بیمه مرکزی سرکار خانم نوحی بود. و ایشان میگفتند: «چرا باید شرکت بیمهنامهاش را که قبلا اعلام کرده مجددا ارسال کند؟» پاسخ ما هم این بود: «که مقطع اعلام صدور بیمه نامه سامانه ای وجود نداشت که آن اطلاعات را دریافت کند ولی الان اجبار سیستم است و ما برای ارتباط سامانه آن را نیاز داریم.» ایشان میگفتند: «همان شمارهی بیمهنامه کافی است.» در حالیکه ما برای محاسبات اتکایی حداقل تاریخ صدور بیمه نامه را نیاز داشتیم و یکی از کشفیات ما در آن مقطع این بود که در بعضی از شرکتهای بیمه حتی شماره بیمه نامه های چاپ شده هم یکتا نبود و تکرار می شد! حال ما چطور با این شماره بیمه نامه بایستی به اطلاعات می رسیدیم خدا می داند.
* قطعاً این موضوع بسیاری از تقلبها را کم کرده است.
درواقع نظارت سامانه سنهاب بدون آنکه از روز اول انتظار آن باشد ایجاد شد. اگر آن ارتباطات موجودیتها را درسامانه تعبیه نکرده بودیم چالشی به وجود نمی آمد و نظارتی هم قاعدتا نبود. چالش بزرگی بود بسیاری از اعلام خسارتهای اعلامی به بیمه مرکزی به درب بسته می خورد. بهانههای زیادی آورده شد و خیلی مقاومت شد. اما بیمهی مرکزی خوشبختانه خیلی همکاری کرد و شخص رییس کل سرسخت پایکار بودند. با مدیران شرکتهای بیمه جلسه میگذاشتند و مرا هم دعوت کردند. ما به عنوان پیمانکار در این جلسات شرکت میکردیم ولی هیچ گاه خودمان را جدای از کارفرما نمی دیدیم. خاطرم هست بعضی اوقات آقای دکتر کریمی طوری شرکتهای بیمه را در مورد تبعات عدم همکاری با سامانه ی سنهاب تهدید می کرد که من خجالت می کشیدم.
بزرگترین چالش شما با کدام شرکتهای بیمه بود؟
بزرگترین مشکل ما با شرکت بیمهی ایران بود در آن زمان مدیر عامل شرکت جناب آقای دکتر سهامیان بودند. بیمه ایران پورتفوی خیلی بالایی داشت حدود 40% صنعت و سامانه های بیمه گری متعدد و گاها بسیار قدیمی و کلا مقاومت شدیدی در مقابل تغییرات داشتند. بیمهی مرکزی میگفت: «ما کاری نداریم، بروید اطلاعات را بیاورید.» شخص من و کارشناسان شرکت، همراه با آقای مهندس کیان، آقای مهندس نعمتی و چند کارشناس بیمه به شرکتهای بیمه میرفتیم که دلیل عدم ارسال اطلاعات را جویا شویم، یک جا می گفتند: «سیستم ما داس است.» گفتیم سیستم را ببینیم، همانجا می نشستیم و اسکریت می نوشتیم، دیتاها را می خواندیم و می آوردیم. هر شرکت بهانهای خاص میآورد. به بیمهی پارسیان که رفتیم، گفتند برنامهنویس ما به خارج از کشور رفته و حالا ما به اطلاعات دسترسی نداریم. گفتیم دیتای برنامه کجا ذخیره می شود؟ دیتابیس را چک می کردیم و با سعی و خطا فیلدها را شناسایی می کردیم. واقعا کار طاقت فرسایی بود!. بعضی از شرکتها حتی دیتادیکشنری داده ها را هم نداشتند که شناسایی آن وقت زیادی از ما می گرفت. به تکتک شرکتهای بیمه سر زدیم. تعداد زیادی از شرکتهای بیمه از نرم افزار شرکت فناوران اطلاعات خبره استفاده می کردند و بر همین اساس به خود شرکت فناوران مراجعه کردیم، گفتند ما اینقدر کار داریم که به هیچوجه نمیتوانیم در این زمین همکاری کنیم. اگر میخواهید خودتان باید انجام دهید و اینطور بود که پایگاه داده سیستم اطلاعاتی فناوران اطلاعات خبره در اختیار ما قرارداده شد. وای که چه غوغایی بود. انگار که وارد کتاب بیستهزار فرسنگ زیر دریای ژولورن شده اید. کسی در صنعت بیمه هم از آن سردرنمیآورد. حالا خدا رحم کرد اسمهای فیلدهای اطلاعاتی فینگلیش بود و می شد از روی آنها چیزهایی فهمید.
اطلاعات که از سیستم فناوران استخراج شد یعنی اطلاعات 23 شرکت بیمه به دست آمد. در بیمهی ایران هم که رفتیم، کارشناس مقیمی آنجا گذاشتیم که هروقت میگفتند نمی شود می رفت پای کار و کمک و اسکریپتهای دریافت اطلاعات را تهیه می کرد و اطلاعات استخراج می شد. آن زمان جناب آقای بختیاری در بیمهی ایران مدیرمالی و فاوا بودند و حمایتهای زیادی کردند که این کار انجام شود.
سه ماه نبود که پروژه را شروع کرده بودیم که آقای کریمی گفتند نماینده وزارت خانه میخواهد بیاید سیستم را بازدید کند. گفتیم: «لااقل بگذارید پنج ماه بشود.» گفتند: «نه باید آماده باشید.» گفتیم چکار کنم. از بیمهی ایران هر چی اطلاعات داشتند از طریق اکسل بارگزاری کردیم. و برای نماینده وزارت خانه ارایه کردیم و ایشان کلی از کار تعریف کردند. حالا خبر نداشتند که ما وسط کار با چه بیچارگی فایلهای اکسل را تبدیل به نرمافزار کرده بودیم.
خلاصه به شهریورماه که رسیدیم قرارداد ما هم تمام شده بود و بایستی بردروهای شرکتهای بیمه از اطلاعات استخراج می شد. تازه قرارداد ما می گفت که یک سال هم خدمات پشتیبانی رایگان به بیمهی مرکزی بدهیم. الان هم بعضی وقتها باورم نمیشود چطور این تعهدات را می دادیم. خلاصه بردروها را هم بایستی شرکت بیمه قبول می کرد. کار بسیار طاقت فرسایی بود.
مهر ماه سال 1391 تمام بردروهایی را که تا قبل از آن بهصورت خوداظهاری میگرفتیم بهصورت ریز از طریق نرمافزار استخراج کردیم. کار خیلی سختی بود. ساختار اطلاعات بیمهنامه، الحاقیه، پرونده خسارت و حواله خسارت که به شرکتهای داده شده بود با حفظ روابط داده بایستی پر می شد. فرایند پاکسازی داده از خود نرم افزار عظیم تر بود. مخصوصا جهت حفظ ارتباط مجبور بودیم هر جور که شده از روی شماره های چاپی که متاسفانه یکتا هم نبود ارتباط را برقرار می کردیم. این بود که به جای شماره چاپی شماره یکتای شرکت را تعریف کردیم که بتوان رابطه ها ایجاد کرد. بعد از آن نوبت ثبت صورتحساب بود و ایجاد اسناد مالی.
شما در تولید نرمافزار باید حتماً فرایند پیشتولید را انجام دهید و باید تحلیل داشته باشید. ما در بیمهی مرکزی هیچیک از اینها را نمی توانستیم انجام بدهیم چون فرصتی نمی دادند و باید چند ماه کار تمام می شد. هنوز تحلیلی نکرده بودیم که از ما خواستند دمو کنیم. واقعا به همین دلیل است که ما انتظار تولید نرمافزارهای بزرگ در ایران را نمی توانیم داشته باشیم. چون مدیران توجیه نیستند که تولید نرمافزار ممکن است چند سال زمان ببرد که خیلی وقتها به عمر مدیریتی آنها قد نمی دهد. باید صبر کرد. نمیدانند مثلا وقتی خروجی فلان مرحله هنوز آماده نیست، نمیتوان به مرحلهی بعد رفت. فقط میگویند: «نتیجهی کار کجاست باید ببرم آن را نشان بدهم.» تلاش ما این بود که هر کاری که انجام می شود حتی به عجله، سرمایه ای به هدر نرود. من به آقای مهندس نوروزی مدیر فاوای بیمه مرکزی گفتم: «از من انتظار کار خارق العاده نداشته باشید ولی این اطمینان داشته هر آنچه که طراحی می شود کاربردی است و در هر مرحله ارتباط با مراحل قبل حفظ می شود و این کار بسیار سختی بود چون شما اصولا نمی دانستید کار بعدی دقیقا چیست! و ارتباط به درخواست رییس کل بعدی داشت.»
ادامه دارد……
دیدگاه شما چیست؟