به گزارش ریسک نیوز نشریه بیمه داری نوین با اتکا بر اهمیت ثبت تاریخی وقایع صنعت بیمه از زبان افرادی که در جریان اتفاقات تاریخی صنعت بوده اند، اقدام به برگزاری میزگردهایی با حضور قدما کرده است.بی شک در این سلسله میزگردها درس های بزرگی نهفته است که می تواند فراروی آیندگان قرار گیرد تا اشتباهات گذشتگان را تکرار نکنند و نقاط قوت آنها را تبلور بخشند. شاید مطالعه این نوشتارهای تاریخی برای جوانان صنعت بیمه از آن جهت مفید باشد که بتواند از فاصله آنها با نسل گذشته بکاهد.
در این شماره طی میزسخنی به گفتگو با سه پیش کسوت صنعت بیمه ، سید محمد آسوده مدیر عامل بیمه اتکائی ایرانیان، حسین کریم خان زند مدیر عامل شرکت بیمه نوین و عبدالمحمود ضرابی عضو هیات مدیره شرکت بیمه کارآفرین پرداختیم .
در این گفتگو به نمائی از تاریخ صنعت بیمه اشاره شد همچون تاسیس مدرسه عالی بیمه، اعتراضات به تشکیل بیمه مرکزی، نحوه ارزش گذاری سهام شرکتهای ملی شده ، ماجرای دادگاه لاهه ، ساخت هتل عباسی ، دوقطبی شدن فضای بیمه در دهه 60 ، صنعت بیمه در دوران جنگ و رقابت شرکتهای خصوصی تازه تاسیس در اخذ مجوز که بدون شک همه این برگه های تاریخی می تواند برای نسل جدید که به تازگی در صنعت بیمه قدم نهادند، درس اموز و جالب توجه باشد.
* آقای ضرابی لطفاً به طور مختصر به چگونگی ورودتان به صنعت بیمه و روزگار پیش از انقلاب اشاره کنید؟
ضرابی: من نسل دوم بیمه هستم و سال 1347 وارد صنعت بیمه شدم. نسل اول معلمان بسیار خوب و دلسوزی بودند. لیسانس حسابداری داشتم که بعدها فوق لیسانسم را گرفتم؛ اما بسیاری از کارکنان بیمة ایران که قدیمیترین شرکت بیمه است؛ حتی دیپلم هم نداشتند. در آن دوران بسیاری سیکل و تصدیق ششم ابتدایی داشتند؛ ولی باسواد ، دلسوز و درستکار بودند. من از هیچ کدام از آنها تخلف ندیدیم. به یاد دارم رؤسا و همکارانم با مداد کار میکردند و تا انتها از آن استفاده میکردند شاید از نظر بسیاری این مسئله، بسیار سادهای به نظر برسد؛ ولی همة اینها نوعی آموزش تعهد و وفاداری سازمانی بود.
* وقتی وارد بیمه ایران شدید مدیرعامل بیمه ایران چه کسی بود؟
ضرابی: آقای دکتر فرهنگ مهر که زرتشتی و شخصیت بسیار درستکار و باسوادی بود.ایشان استاد من بودند و هیچ وقت حضور و غیاب نمیکرد؛ ولی در یکی از جلسات به صورت اتفاقی حضور و غیاب کرد. نام من را خواند من که پشت ستون نشسته بودم، گفتم؛ بله. از من پرسید؛ حسین ضرابی چه نسبتی با شما دارد؟ گفتم؛ پدرم هستند. یک ربع از پدر من تعریف کرد. بعد از کلاس از من پرسید مشغول چه کاری هستید؟ گفتم؛ بانک مرکزی قبول شدهام تا چارتر شوم. گفت؛ فردا صبح به دفتر من سری بزنید. هشت صبح روز بعد به دفتر ایشان رفتم و ماجرای ورودم به بیمه ایران اغاز شد.
* پدرتان در بیمة ایران حضور داشتند شناخته شده هم بودند.
ضرابی: بله پدرم ریاست بیمه ایران شعبه اصفهان را داشتند. دکتر فرهنگ مهر هم از خدمات پدرم که در آن زمان بازنشسته بودند آگاهی داشت و از من خواستند که وارد خدمت بیمه ایران شوم. به ایشان عرض کردم که به سختی در بانک مرکزی قبول شدهام؛ چون به راحتی نمیتوانستیم بورسیه بگیریم. ایشان گفت، من به شما بورسیه میدهم اما یک ماه مانده بود که اعزام شوم آقای دکتر مهر رئیس دانشگاه پهلوی شیراز شد و من هم بیمة ایران ماندگار شدم؛ البته پشیمان هم نیستم و همیشه به کار در این شرکت افتخار میکنم.
* وقتی بیمة مرکزی تأسیس شد چه تغییر و تحولاتی متعاقباً در بیمه ایران شکل گرفت؟
ضرابی: من تغییری مشاهده نکردم؛ چون همة آنچه برای بیمه مرکزی پیشبینی شده بود بیمة ایران انجام میداد. رئیس شورای عالی بیمه دکتر فرهنگ مهر و سپس دکتر سیفالله وحیدنیا که خود از کارمندان بیمه ایران بود بر عهده داشت. آقای دکتر فرهنگ مهر پس از تشکیل بانک مرکزی تلاش بسیاری کرد؛ با الگوبرداری از آن برای صنعت بیمه، بیمه مرکزی را ایجاد کند و با تهیة اساسنامه و تنظیم مقررات، بیمة مرکزی شکل گرفت.
پس از تصویب قانون تشکیل بیمة مرکزی و در آستانة آغاز به کار بیمة مرکزی شاه به دکتر فرهنگ مهر حکم داد که رئیس دانشگاه پهلوی شیراز شود به یاد دارم که ایشان مدتی از رفتن به دانشگاه از این حکم تمرد میکرد؛ چون دوست داشت به بیمة مرکزی برود.
به خاطرهای اشاره کنم؛ آقای محسنیزاده از مدیران بیمه ایران، تعدادی از کارمندان قدیمی بیمة ایران را جمع کرد نزد شاه رفتند تا به ایشان بگویند بیمة مرکزی تشکیل نشود؛ چون بیمه ایران قادر است بازوی نظارت هم باشد؛ اما این مخالفتها به جایی نرسید و بیمه مرکزی تأسیس شد.
* یعنی آن زمان کسانی بودند که تشکیل بیمه مرکزی را لازم نمیدانستند.
ضرابی: آنها از شدت علاقه به بیمة ایران چنین ایدهای داشتند. همة کارمندان بیمة ایران بسیار کاردان و با تجربه بودند و علاقة آنها به بیمه ایران سبب مخالفتشان با هر گرایش جدیدی میشد. در ابتدا 10 کارمند بیمه ایران به بیمه مرکزی منتقل شدند و آنجا شکل گرفت و آقای منصور رئیس کل شد.
* نام آن 10 نفر را به یاد دارید؟
ضرابی: آقایان مشایخی، جباری، محمود برومند، اتکال (معاون بیمه مرکزی شد)، خبازیان، ایزدپناه، خانم یوسفزاده و....
* آقای کریمخان زند، چطور شد به صنعت بیمه وارد شدید لطفاً به قبل از انقلاب اشاره کنید.
کریمخان زند: مهرماه سال 1353 در مدرسة عالی بیمه قبول و در آبانماه همان سال با معرفی یکی از دوستان در نمایندگی بیمه البرز مشغول به کار شدم.
اتفاق مهمی که در سال 1354 رخ داد، تأسیس چهار شرکت بیمهی دانا، حافظ، تهران و ایران ـ آمریکا با فاصلة بسیار کمی از یکدیگر بود و کمکم فضا به سمتی رفت که به دلیل نیاز این شرکتها به نیروی کار، دانشجویان مدرسة عالی بیمه هم جذب شرکتهای بیمه میشدند.
در آن زمان با وجود اساتید انگشتشماری که در صنعت بیمه حضور داشتند، صنعت بیمه رشد خوبی نداشت. پیش از استخدام در شرکت بیمه دانا، سال 1355 بود که از بیمة ایران ـ آمریکا نمایندگی بیمه عمر گرفتم. در آن زمان نمایندگی گرفتن کار آسانی بود. چند ماهی کار کردم و متوجه شدم اطلاعاتم از بیمه کافی نیست، برایم یادگیری اهمیت داشت، برای همین به صورت جدی به دنبال یادگیری بیمه رفتم.
* لطفاً از مدرسه عالی بیمه برایمان بیشتر بگویید.
کریمخان زند: تأسیس مدرسة عالی بیمه از اقدامات خوب مدیران وقت بیمه ایران بود. همة اساتید این مدرسه از اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران یا دانشگاه ملی (شهید بهشتی فعلی) بودند. آقای اتکال؛ معاون مالی ـ اداری بیمه مرکزی از اساتید خوبی بود که از بدنة اجرایی در صنعت بیمه، تدریس هم میکرد. از دیگر اساتید که باید از آنها یاد کنم آقایان دکتر حقیقی، دکتر کاتوزیان، دکتر علیآبادی، دکتر ایزدپناه، دکتر جباری، دکتر هوشنگی، دکتر بهرامی، مهندس صفای و... بودند که تمام مطالب درسی و مباحثی که به ما آموختند در تمام مراحل و زمینههای زندگی به ویژه زندگی حرفهای برای ما کاملاً اثرگذار و کاربردی بود.
مدرسة عالی بیمه به دلیل بودجه خوب و البته اساتید مطرح و برجستهای که داشت، شانه به شانة دانشگاه تهران فعالیت میکرد. همانطور که اشاره کردم شرکتهای بیمه در آن زمان دانشجویان را استخدام میکردند و من هم جزو کسانی بودم که در سال ۵۶ در بیمة دانا استخدام شدم.
دکتر امیرهوشنگ کاتوزیان، مدیرعامل بیمه ایران و استاد مدرسه عالی بیمه بود، سر کلاسهای درس از دانشجویان سؤال میکرد که چه کسانی دوست دارند برای کارآموزی به بیمه ایران بروند؟ شرایط مالی جامعة آن زمان طوری بود که شاید 50 الی ۶۰ درصد دانشجوها علاقهمند بودند که در دورة دانشجویی درآمد داشته باشند و البته تعدادی هم به این شکل نبودند؛ اما داوطلبان کارآموزی زیاد بود. به یاد دارم بیمة ایران ۳۰۰ یا ۵۰۰ تومان به کارآموزان حقوق میداد. در واقع بیمه ایران با تأسیس مدرسة عالی بیمه یک سرمایهگذاری در بخش نیروی انسانی را آغاز کرد و یک کار کاملاً ملی انجام داد.
* مدرسه عالی بیمه در کدام خیابان قرار داشت؟
کریمخان زند: در خیابان ایرانشهر کنار مسجد جلیلی بود. ساختمان آن هنوز هست؛ ولی خود مدرسه نیست. بعد از انقلاب با مدرسة عالی بازرگانی ادغام و بعد به دانشکدة مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی تبدیل شد؛ البته مؤسسة بیمه اکو هم در خیابان سهروردی شمالی فعال بود.
* لطفاً دربارة بیمه ایران ـ آمریکا توضیحات بیشتری بدهید.
کریمخان زند: بیمه ایران ـ آمریکا را کسانی مانند آقای ایثاری و خلیلیفر راهاندازی کردند، آقای ایثاری مدیر بیمههای عمر و حوادث گروهی بیمه ایران ـ آمریکا و آقای خلیلیفر هم مدیر فروش بیمههای عمر بودند که بعدها به نوعی مؤسس این بخش در بیمه کارآفرین شدند.
بیمة ایران ـ آمریکا در فروش بیمههای عمر موفق بود و به تبع، بیمه تهران نیز سعی کرد مانند آن عمل کند. قبل از انقلاب شرکتهای نوپای بسیاری روی کار آمدند که از نظر حرفهای تازهکار و بسیار جوان بودند.
* از آموزش و یادگیری در آن زمان بگویید وضعیت انتقال دانش چگونه بود؟
کریمخان زند: در آن مقطع در کنار شرکتهایی مانند بیمه دانا، ایران ـ آمریکا، حافظ و تهران شرکتهای کارگزاری خارجی موفقی هم حضور داشتند؛ ولی جالب است بگویم که چیزی به ما یاد نمیدادند و فقط نتیجه را میگفتند؛ مثلاً هر چه از آنها دربارة به دست آوردن نرخها سؤال میکردیم، پاسخ شفافی نمیدادند.
* این رفتار علت خاصی داشت؟
کریمخان زند: شاید لازم نبود به ما یاد دهند؛ چون قرار بود ما کارمند و آنها رئیس باشند. نکته دیگر این بود که در آن زمان نرخها همه تعرفهای بودند و ابتکار عملی وجود نداشت؛ چون شورایعالی بیمه نرخها را اعلام میکرد و همه شرکتهای بیمه از آن استفاده میکردند. در مورد بحث نرخشکنی نیز آقای خواجه نوری که اولین دبیر سندیکای بیمهگران بودند، سوابق را پیگیری و صورتجلسهای مربوط به سال ۵۴ و ۵۵ پیدا کردند که در آن نشان میداد بین شرکتهای بیمه توافق شده بود که نرخشکنی صورت نگیرد.
* جالب است حتی در آن زمان هم بیمهگران بر عدم نرخشکنی عهد میبستند!
کریمخان زند: دقیقاً همین طور است. در مورد آموزش باید اضافه کنم، شیوهای که وجود داشت، حرفهای نبود؛ از طرفی امکاناتی هم جز کتاب و کتابخانه وجود نداشت؛ بنابراین اطلاعات را میبلعیدیم اشتیاق یادگیری به قدری زیاد بود که حاضر بودیم بعد از ساعات کاری سر کار بمانیم تا به کارمندان کمک کنیم و اتکایی و... یاد بگیریم. این را هم بگویم در شرکتهای بیمه تعداد انگشتشماری کار را خیلی خوب بلد بودند، بقیه کارشان خیلی عمق نداشت و فقط رونویسی میکردند.
* پس معتقدید صنعت بیمه بعد از انقلاب پیشرفت بسیاری کرد؟
کریمخان زند: معتقدم صنعت بیمه پس از انقلاب رشد سریعتری داشت.
* آقای آسوده چطور وارد صنعت بیمه شدید و لطفاً سالهای قبل از انقلاب را مرور کنید.
آسوده: من متولد 1335 هستم و پس از وقوع انقلاب یعنی از سال 1360 به عنوان حسابرس شرکت سهامی حسابرسی (الان سازمان حسابرسی) وارد صنعت بیمه شدم؛ در بیمه ایران و بیمه مرکزی حسابرسی کردم و سال 1362 به بیمه مرکزی منتقل شدم. یکی از اولین وظایف من در بیمه مرکزی پیگیری امور حسابرسی و تعیین ارزش سهام دوازده شرکت بیمه ملی شده و نظارت بر امور تصفیه دو نمایندگی خارجی یورکشایر و اینگستراخ بود. در اجرای این وظیفه در جریان حسابهای قبل از انقلاب کلیه شرکتهای بیمه ملی شده قرار گرفتم.
من سال ۵۶ از مؤسسة علوم بانکی ایران لیسانس علوم بانکی دریافت کردم. این مؤسسه نیز مثل مدرسة عالی بیمه برای صنعت بانکداری بود که بانک مرکزی آن را تأسیس کرده بود و تا قبل از ورود من به این مؤسسه یعنی سال ۵۳، فقط دورة شبانه داشت که کارکنان بانکها در آن تحصیل میکردند. اولین دورهای که از طریق کنکور سراسری دانشجو گرفت سال ۵۳ بود که من نیز در اولین دوره روزانه وارد این مؤسسه شدم و کارمند بانک نبودم. من در بهمن سال 56 فارغالتحصیل شدم و طی سه سال درسم را تمام کردم؛ چون تابستان هم واحد میگرفتم. سال ۵۷ درست روز ۱۶ شهریور طی بعد از قبولی در آزمون اعزام به خارج به آمریکا رفتم تا فوق لیسانس را بگیرم. فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را در پایان سال ۵۸ از آمریکا دریافت کردم و اسفند سال 58 به ایران بازگشتم. یک سال در آموزش و پرورش مشغول به فعالیت بودم و در سال 60 در شرکت سهامی حسابرسی که امروز سازمان حسابرسی نام دارد استخدام شدم و از همان روز اول من را به شرکت بیمه برای حسابرسی فرستادند. من حسابرس بیمه ایران شدم. آقای قضائی، مدیر مالی وقت بیمه ایران بود. اول هم به قسمت اتومبیل رفتم که آقای بهمردی مدیر کل این واحد بود. بعد از آن وارد قسمت مهندسی بیمة ایران شدم که مدیر این قسمت مرحوم آقای شکری بود؛ البته گروهی از دوستان از جمله آقایان فلاح، سهرابی، قدیمی و... در این قسمت حضور داشتند و بنده جزو گروه حسابرسان مستقل بودم.
بعد از مدتی با آقای گرانمایه آشنا شدم که مدیر قسمت اتکایی بودند. آقای گرانمایه برای شرکت در سمیناری به خارج از کشور رفته بود و من از ایشان در مورد اتکایی سؤالاتی پرسیدم و ایشان جزوهای در مورد حسابداری شرکتهای بیمه در اختیارم گذاشت که از آن سمینار با خود همراه آورده بود. مدتی بعد از من پرسیدند که جزوه را خواندید؟ گفتم؛ این جزوه را خواندم و ترجمه کردم و شرکت حسابرسی هم چاپ کرد. من علاقة بسیاری داشتم و شبها در خانه مطالعه میکردم. این جزوه دربارة آخرین رویههای پیشنهادی انجمن بیمهگران انگلستان برای حسابداری مؤسسات بیمه بود و در آن بر اصطلاحاتی از جمله حق بیمة عایدشده، خسارت ایجادشده و ضریب خسارت تأکید میشد که تعاریف و کاربرد آن برای اولین بار ارائه میشد.
* قبل از آن این اصطلاحات در صنعت بیمه وجود نداشت؟
آسوده: من از سال ۶۰ وارد صنعت بیمه شدم و آن زمان این اصطلاحات رایج نبود. این آشنایی سبب شد که آقای گرانمایه که سال ۶۲ رئیس کل بیمه مرکزی شد من را به بیمة مرکزی دعوت کند در ابتدا به عنوان کارمند معمولی و مشاور حاضر شدم.
آن زمان ۱۲ شرکت بیمه از جمله امید، آریا، شهر، ساختمان، کار، تهران، حافظ، پارس، ایران ـ آمریکا (توانا)، آسیا، البرز و دانا داشتیم که خصوصی بودند و دو نمایندگی از خارج از کشور به نامهای یورکشایر و دیگری اینگستراخ داشتیم که در ایران فعالیت میکردند. این ۱۲ شرکت در سال 58 ملی شدند.
* این اتفاق را چگونه ارزیابی میکنید؟
آسوده: در کشور ما ملی شدن شرکتهای بیمه و بانکها با شتاب و برداشت متفاوت و نادرستی انجام شد. در سطح دنیا وقتی در مورد ملی شدن یک صنعت صحبت میکنند؛ یعنی خارجیها بروند و داخلیها آن را مالکیت و مدیریت کنند؛ ولی تصور برخی این بود که شرکتهای بیمه باید دولتی شوند؛ حتی سهام مردم را هم از آنها گرفتند و قرار شد ارزش آن را به آنها بدهند؛ البته شرایط به گونهای شد که به کسی چیزی تعلق نگرفت. به موجب مصوبه مجمع بیمه مرکزی قرار بود سهام شرکتهای بیمه ارزشیابی شود و پول مردم را بازگرداند. در صورتی که مردم میتوانند در شرایط ملیشده سهام خود را داشته باشند. در واقع ملی شدن یعنی رفتن خارجیها. البته فقط تعدادی از شرکتهای بیمه سهامدار خارجی داشتند؛ مثلاً خارجیها در شرکت بیمه ایران ـ آمریکا (طبق قانون حداکثر سهمی که خارجیها میتوانستند داشته باشند ۲۰ درصد بود؛ ولی با تصویب هیئت دولت میتوانست تا ۴۰ درصد افزایش یابد) 40 درصد سهم داشتند یا شرکت بیمه حافظ، دانا، کار و پارس با درصدهای متفاوتی سهامدار خارجی داشتند.
در فاصلة کمی بعد از ملی شدن مؤسسات حسابرسی برای ارزشیابی سهام انتخاب شده بودند؛ ولی به دلایل مختلف تا سال 1362 هنوز گزارشهای حسابرسی آماده نشده بودند. حسابرسان خبرهای چون آقای هشی، بهمند، آگاه، فیضی، بیات، وقتی از شرکای این مؤسسات بودند. به هر روی آقای گرانمایه به من گفت که و ... برای این کار انتخاب شدهاند تا ارزشیابی سهام انجام دهند. مؤسسه حسابرسی آگاهان هم بیمه البرز و هم بیمه ایران ـ آمریکا را حسابرسی میکرد. آقای وقتی بیمه تهران را حسابرسی میکرد. آقای گرانمایه نیز من را به عنوان مسئول کمیتة ارزشیابی تعیین کرد. حسابرسها هم در جریان این حسابرسیها سؤالات بسیاری داشتند و جالب اینکه حسابرسی سهام بسیاری از شرکتهای بیمه منفی شد؛ یکی از شرکتهایی که مثبت شد شرکت بیمه البرز بود.
شرکتهای بیمه کاملاً دو قسمت بودند؛ مثلاً شرکتهای امید، آریا، شرق، ساختمان و کار و تهران از نظر مالی اوضاع خوبی نداشتند؛ ولی حافظ، پارس، دانا، ملی و ایران ـ آمریکا خوب بودند. سهامداران آمریکایی شرکت بیمه ایران و آمریکا در چارچوب بیانیة الجزایر شکایت کردند و ۱۰ میلیون دلار بابت 40 درصد سهم خود از ایران گرفتند.
* به همین دلیل شما به دادگاه لاهه رفتید، لطفاً در مورد این پرونده در لاهه و دفاع موفقی که داشتید و در نهایت رأی به نفع ایران صادر شد، بگویید.
آسوده: وقتی من وارد شدم رأی بیمة ایران ـ آمریکا را صادر کرده بودند؛ ولی در مورد بیمه ملی هم ادعایی شده بود. بیمه ملی از شرکتی به نام هایلندز در آمریکا قبول اتکایی کرده بود و آنها ادعای چهار میلیون دلار داشتند که به همراه جرائم به حدود پنج الی شش میلیون دلار بالغ میشد.
آقای دکتر ابراهیمی مدیر وقت بیمه ملی بود و در اینباره به خوبی عمل کرده بود. آنها پیشنهاد کردند که یا به فوریت تمامی حق بیمههای دریافتی را پس بدهید و قرارداد فسخ شود. وگرنه در قرارداد خواهید بود و مسئول خسارتها و باید به فوریت برای خسارتهای معوق هم که عدد زیادی بود تضمین بانکی بدهید. آقای دکتر ابراهیمی هم چک دقیقی نوشت و از طریق شخصی که به اروپا میرفت چک را به نمایندة آنها تحویل داد. هایلندز پس از بررسیها متوجه شد که نتیجة این عملیات چیز جز زیان برای آنها ندارد گفت؛ چون چک را با تأخیر و به اندازه ناکافی به ما دادید قرارداد فسخ نیست و باید نتیجه عملیات را که چهار میلیون دلار ضرر است پرداخت کنید.
بیمة مرکزی متولی این مورد بود؛ به همین دلیل من به همراه آقای اربابی مشاور حقوقی بیمه مرکزی به دیوان داوری لاهه رفتیم و نتیجه لوایح و جلسه رسیدگی به گونهای شد که داور آمریکایی نیز به نفع ما رأی داد؛ البته باید بگویم که آنجا چیزی به نام دادگاه وجود ندارد؛ بلکه دیوان داوری نام دارد. دیوان داوری لاهه اکثراً علیه ایران حکم داده است. پولها را هم در بیانیة الجزایر گرفته بودند و مستقیم از آنجا برمیداشتند؛ اگر چند رأی هم به نفع ایران داده بودند داور آمریکایی قبول نکرده بود؛ ولی در مورد بیمه ملی هر سه داور به نفع ایران رأی دادند.
* در صحبتهایتان بیان کردید برخی شرکتهای بیمه وضعیت خوبی داشتند و برخی وضعیت بدی داشتند علت اینکه برخی شرکتهای بیمه وضعیت خوبی داشتند چه بود؟
آسوده: نکتة اول اینکه این موضوع به مدیریتها بازمیگردد. نکتة دوم اینکه اصلاً مقایسة صنعت بیمة قبل از انقلاب با پس از آن کار اشتباهی است و شبیه به این میماند که بگوییم امروز چه تعداد موبایل داریم و قبل از وقوع انقلاب چه تعداد موبایل داشتیم.
شرکتهای دانا، حافظ، پارس و ایران ـ آمریکا پس از قانون بیمه مرکزی تأسیس شدند؛ یعنی مدت زمان فعالیت این چهار شرکت تا زمان وقوع انقلاب حدود هفت سال است. بیمه سرمایهگذاری بلندمدت است و شرکتهای بیمه در همه جای دنیا وقتی شروع به صدور بیمهنامه میکنند؛ اگر به یکباره متوقف شوند زیانهای سنگینی میکنند؛ چون ورودی حق بیمه بسته میشود و شرکتها متقبل هزینههای گوناگونی مانند خسارت بیمههای در جریان، امور مالیاتی، بیمه و بازخرید کارکنان میشوند؛ مثلاً به یاد دارم حسابرسها برای پرسنل شرکتهای بیمه ذخیره در نظر گرفتند؛ اما باید پایان خدمت به آنها میدادند؛ در مقابل سرمایهگذاری آنها در مستغلات و بورس هم با سقوط مواجه شده بود؛ بنابراین یک سری خسارتها و یک سری بیتجربهگیها صورت گرفت. حساب شرکت بیمه پارس و دانا بسیار منظم بود؛ ولی حساب بیمه تهران بسیار نامنظم بود به طوری که هیچ کس نمیتوانست آن را جمع کند. بیمه حافظ نیز حساب شفاف و روشنی داشت. از طرفی باید جو حاکم بر کشور در ابتدای انقلاب را هم در نظر گرفت. نمایندگی اینگستراخ هم با اینکه یک شرکت روسی بود حسابهایش منفی شد؛ اما حسابهای یورکشایر مثبت درآمد اما این هم علت دارد؛ چون این شرکت طبق قانون ۵۰۰ هزار دلار نزد بیمة مرکزی ودیعه گذاشته بود که همة آن به جز ۲۳۰ هزار دلار آن هزینه شد.
به نظرم نباید شرکتها و نیروهای جوان امروز را با شرکتها و نیروهای قدیمی مقایسه کرد. نسل اول صنعت بیمه که به فرانسه رفتند هشت نفر بودند و بیمه را از ریشه و اصول آموزش دیدند و اخلاق حرفهای داشتند؛ اما وقتی صنعت جوان هفت ساله با مسائل انقلاب و ملی شدن مواجه میشود، نمیتوانید آن را با امروز مقایسه کنید.
* آقای کریمخان زند در مورد نحوة نگارش آییننامهها بگویید؟
کریمخان زند: آییننامهها در آن دوران به روشهای نوشتاری و خاص فنی، دقت بالا تهیه میشد، وقتی ما مستندات را بررسی میکنیم متوجه میشویم که به عنوان مثال آییننامة شمارة ۱۳ بیمه مرکزی که مربوط به بیمههای عمر بود را به قدری محکم، مستدل و زیبا نوشته شده بود که چهار مرتبه، یکی در اوایل دهة 60 و دو بار در دهة 70 و یک بار در دهة 80 که بازنگری شد، نتوانستیم آن را تغییر چندانی دهیم. آقایان علیآبادی و دکتر جباری در آن زمان، آن آییننامهها را با دقت بسیار زیاد و به صورت کاملاً شفاف و جامع نوشته بودند.
* آقای ضرابی لطفاً به دهة اول و دوم انقلاب بپردازید.
ضرابی: در ابتدا گریزی مجدد به پیش از انقلاب میزنم، آقای دکتر مشرف نفیسی در دورهای مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره بیمه ایران بود زمانی که من به بیمه ایران رفتم ایشان دیگر حضور نداشت؛ ولی آثارش همچنان باقی بود و هست؛ از تهیه آییننامهها و دستورالعملهای اجرایی و نمودارهای سازمانی. او اولین کسی بود که کارمندان نخبة بیمه ایران را به فرانسه فرستاد؛ چون خود در سوئیس و فرانسه تحصیل کرده بود. او حتی رشتة تحصیلی هر فرد را هم مشخص میکرد؛ مثلاً فلانی در رشتة حقوق و دیگری بیمه یا باید اقتصاد بخواند؛ همچنین کنترل و دقت در ریز نمرات آنها. ایشان آقای رفیعی را برای تحصیل در رشتة هتلداری به فرانسه فرستاد چون اقدامات لازم برای ساختن مهمانسرایی بنام شاه عباس را پایهریزی و مصصم به اتمام آن داشت. من در آن زمان محصل بودم. آقای رفیعی بعدها پس از اتمام تحصیلات و پایان ساختمان مدیریت هتل را بر عهده داشت.
آقای مشرف بررسیهای زیادی کرد و متوجه شد که اصفهان هتل خوبی ندارد؛ بنابراین کاروانسرای شاه عباس را پسندید و از مهندس سیرو فرانسوی دعوت و خواست که آن را به مهمانسرا تبدیل کند. در جلوی کاروانسرا تعدادی مغازه وجود داشت که بیمة ایران همة آنها را خریداری کرد و هتل را ساخت و آقای رفیعی هم به عنوان مدیر آنجا تعیین شد. آقای مشرف نفیسی هفتهای یک بار به اصفهان میآمد و از پیشرفت کار به دقت بازدید و به صورت مستقیم نظارت میکرد.
آقای مشرف یک خانة قدیمی هم در کرمان خرید تا آن را هم به هتل تبدیل کند. هتل دیگری هم در زنجان ساخت. او با این کار قصد داشت از ذخائر بیمه ایران سرمایهگذاری و کسب درآمد کند و برای جهانگردی و ایرانشناسی نیز جذب توریست کند.
تعصب سازمانی بر بیمه ایران در آن زمان به حدی بود که آقای کاتوزیان در صحبتهای خود بیان میکرد که بیمة ایران در کل آسیا بعد از ژاپن اول است او اصلاً طاقت اینکه بگوید ما دوم هستیم، نداشت.
* آقای ضرابی لطفاً به طرح بیمههای عمر بیمه ایران و زمینهای شهرک غرب هم اشاره کنید.
ضرابی: در آن زمانها شناختی از انواع بیمهها وجود نداشت به ویژه بیمههای عمر برای توسعه و فروش این بیمهنامه طرحی تهیه شده به نام بیمههای نوین عمر که دکتر مشرف نفیسی طرح نوین بیمههای عمر را مطرح کرد. ایشان زمینهای فرحزاد را خریداری کرد و چهار نمونه خانه ساخت و اعلام کرد هر کسی از یک هزار تومان تا چهار هزار تومان بیمهنامه خریداری کند، میتواند یکی از انواع خانهها را انتخاب کند بعد از این حرکت بیمههای عمر شروع به فروش به صورت فوقالعاده و در جلوی شعب بیمه ایران صف برای ثبت نام و خرید مشاهده میشد و رقابتی بین شعب برای افزایش فروش به وجود آمد. من آثار این موضوع را در دوران کارمندیام مشاهده کردم. به این ترتیب طرح بیمه عمر فروش. بعدها بنیاد پهلوی زمینها را از بیمه ایران گرفت و این طرح متوقف و منجر به شکست طرح بیمههای نوین عمر شد. آن زمان پول مردم را با بهرة جزئی پس دادند و اکنون شهرک غرب در آن ساخته شده است.
* خانهسازیها تا چه مرحلهای پیش رفت؟
ضرابی: زمین خریدند و مسطح کردند و طرح روی آن گذاشتند و چهار مدل به صورت نمونه درست کردند.
کریمخان زند: بیمة ایران در سال 55 شرکت بیمة «ایرانعمر» را ایجاد کرد که البته موفق نبود.
ضرابی: بله درست است این شرکت با شرکت بیمه ایران ـ آمریکا همکاری کردند. آنها به ما فروش را یاد دادند. آقای ایثاریفرد، آقای خلیلیفرد، آقای محسن صالحی فروشندة این شرکت بودند. ظرف یک سال و نیم هم خوب فروش کردند. بعد از وقوع انقلاب این شرکت نیز مانند سایر شرکتهای بیمه متوقف شد. اولین مدیرعامل بعد از متوقف شدن آن من بودم که کمکم پیشرفت کردیم. فروشندههای موفق بیمههای عمر امروز برای آن زمان هستند.
* سرانجام بیمهنامهها چه شد؟
ضرابی: بازخرید کردند.
* اول انقلاب را مرور کنیم.
ضرابی: من علاوه بر مسئولیتهای متعددی که داشتم در گروه ملی شدن صنعت بیمه نیز فعال بودم. شرکتهای بیمه خصوصی زیانده نبودند؛ بلکه سیاست اقتصادی کشور بر ملی شدن برخی صنایع از جمله بانک و بیمه بود. بنابر تصمیم مجامع بیمه مقرر شد شرکتها حسابرسی و ارزشیابی شوند که آنها را منفی کارشناسی و ارائه کنند. در این میان فقط بیمه امید به دلیل مشارکت در یک طرح ورشکسته بود.
آسوده: در مورد حسابرسی شرکتهای بیمه چند نکته وجود دارد؛ وقتی انقلاب شد بورس از بین رفت و دولت، اوراق قرضة شرکتهای بیمه را نداد؛ وقتی این موارد را از دفاتر خارج کنید، حسابرسی شرکتهای بیمه خود به خود منفی میشود. برخی از آنها واقعاً ایراد داشتند؛ ولی همة آنها اینطور نبودند.
* برداشت من از اینکه بیان میکنید حسابرسی شرکتهای بیمه را منفی درآوردند این است که عمداً این کار را کردند تا نشان دهند که این شرکتها هیچ کارآیی ندارند و باید ملی شوند.
ضرابی: بله. من خوشباور بودم که وقتی حسابرسی شرکتهای بیمه انجام شود پول مردم را پس میدهند؛ حتی گزارشی برای آقای عسگراولادی که آن زمان رئیس مجمع بود تهیه کردم و ایشان هم دستور داد ولی اجرا نکردند؛ مثلاً ساختمان بیمه ایران در خیابان مطهری برای بیمه حافظ قیمت گذاری شد. این ساختمان به همراه زمین روبروی آن 11 و نیم میلیون تومان ارزیابی شد. من مدیرعامل حافظ و هم عضو هیئت مدیره بیمه ایران بودم و امضا نمیکردم. از بانک صادرات خواستند به برخی از سهامداران پس از حسابرسی هر سهم علیالحساب صد هزار تومان پرداخت کنید که تصور شد چنین تصمیمی هم برای شرکت های ملی شده نیز انجام خواد شد.
به هر صورت من جزو کسانی بودم که معتقد بودم این ارزیابی نیست. آقای علوی در سال ۶۷ به چند نفر از جمله من گفت؛ بیمهها نباید ملی میشدند باید خصوصی میماندند؛ به این ترتیب نامهای تهیه و من، آقای علوی، آقای دستباز و آقای ایثاری و در انجمن مدیران دکتر عقیلی و آقای مهندس سلیمی هم از اتاق بازرگانی امضا کردیم؛ اما به جایی نرسید.
* این نامه خطاب به کجا نوشته شد؟
ضرابی: این نامه خطاب به وزارت دارایی و بازرگانی نوشته شد؛ چون مجمع آنها بودند. اساسنامهای به نام بیمه ملت درست کردیم که برخی از خبرگزاریها هم گویا اعلام کردند که چهار نفر از کارشناسان صنعت بیمه پیشنهاد دادهاند که بیمه باید خصوصی شود. یکی از دوستان صبح با من تماس گرفت و گفت که فردا جایی در دولت نداری! اما کسی مزاحم من نشد یا حرفی نزد؛ ولی چون نام من در امضا مشخص بود وزارت دارایی استعلام کرد و از من پرسید؛ این نامه را شما نوشتهاید؟ گفتم؛ ما نوشتیم. اما به جایی نرسید. پیش آقای هاشمی رفسنجانی هم رفتیم؛ اما نشد و گفتند در قانون پیشبینی نشده است.
* آقای کریمخان زند شما از آن دوران بگویید.
کریمخان زند: آبان یا آذر ۶۰ پس از پایان خدمت سربازی به بیمه دانا بازگشتم؛ اما به من گفتند که باید به بیمه البرز بروم. اتفاقات بسیاری بین سالهای ۵۸ تا ۶۲ افتاد.
به عنوان مثال یک تفکری که در آن زمان وجود داشت، این بود که بیمه مرکزی، شرکتهای بیمه البرز و آسیا منحل شوند و بیمه ایران به عنوان تنها شرکت بیمهای باقی بماند. آقای ضرابی از افرادی بود که برای حفظ بیمه البرز تلاش کرد.
قرار بر این بود که بیمه البرز و آسیا در بیمه ایران ادغام شوند و بیمه مرکزی منحل شود. این داستان ادامه داشت و سال ۶۲ بود که آقایان گرانمایه و غلامی به بیمه مرکزی آمدند. آقای گرانمایه تحول بسیار خوبی ایجاد کرد. برای شرکتهای بیمه مدیرعامل تعیین کرد. در برخوردهای تندی که در آن زمان صورت گرفته بود و افراد زیادی که مهارت بالا و دانش خوبی داشتند از صنعت بیمه جدا شده بودند، به همین دلیل صنعت بیمه در آن مقطع دست خالی بود.
در آن دوران شاهد تندرویهای زیادی بودیم؛ اما آقایان گرانمایه و غلامی اعتدال داشتند و هر دو تحصیل کرده مدرسه عالی بیمه بودند. آقای گرانمایه تا سال ۷۲ دقیقاً تا مقطعی که تنش بسیاری بر صنعت بیمه حکمفرما بود در این صنعت حضور داشت. همانطور که اشاره کردم در سال ۶۷ دو جریان اصلی در صنعت بیمه وجود داشت، گروهی معتقد به وجود یک شرکت بیمه و گروه دیگر به چهار شرکت بیمه اعتقاد داشت. در نهایت هم چهار شرکت بیمه به صورت دولتی باقی ماندند و بیمه دانا به عنوان شرکت بیمه عمر شروع به فعالیت کرد.
این را هم اضافه کنم در زمان حضور آقای گرانمایه سمینارها و گردهماییهایی با حضور اساتیدی از خارج از کشور برگزار میشد. در آن مقطع باید از کسانی همچون آقایان دستباز، علوی و مرحوم رجبیان در بیمه مرکزی یاد کنیم که پذیرای جوانترها بودند. هم زمان تحولاتی در بیمة مرکزی ایجاد و کمکم فضا برای فعالیتهای علمی جدید باز شد. آرامآرام تحصیلکردههای بیشتری وارد صنعت بیمه شدند.
آقای طهماسبی در سال ۶۲ مدیرعامل بیمه البرز شد و از من خواست که به شعبه ایران خودرو بروم. بیمه البرز یک شعبه در خیابان امیرکبیر داشت که بر اثر انفجار بمب از بین رفته بود و تنها شعبة فعال، شعبة ایران خودرو شد. جاده قدیم کرج، جاده ساوه و جاده مخصوص کرج حوزه فعالیت من بود. در آن دوره، دو شرکت بیمة آسیا و البرز با هم رقابت زیادی داشتند و بیمة ایران هم اصلاً نیازی به بازاریابی و فروش نداشت و رقابت نمیکرد. دو بیمه آسیا و البرز بیشتر با یکدیگر رقابت داشتند تا بیمه ایران با این دو. بد نیست یادی کنم از دوستم مرحوم آقای نکوییمهر که در آن زمان در بیمه آسیا فعالیت می کرد، روزی برای گرفتن پرتفوی کفش بلا رفته بودم که با هم رسیدیم جلوی مجموعه کفش بلا که در آن زمان سه کارخانه داشت. گفتیم ببینیم کدام مان این پرتفوی را میگیریم! او به یک کارخانه رفت و من به کارخانه دیگر، در نهایت هم پرتفوی کفش بلا به بیمه آسیا رسید و به حساب من آن روز با هم ناهار خوردیم. اشارهام به شکل رقابت توأم با رفاقت در آن دوران هست. رقابتهایی که در عین جدی بودن آسیبی بر روابط کاری و شخصی وارد نمیکرد.
شعبة ایرانخودرو در سال ۶۳، ۶۰ درصد پرتفوی بیمه البرز را داشت؛ البته پرتفوی شرکتهای بیمه در آن زمان بسیار کم بود.
بعد از سال ۶۷ تحولات دیگری اتفاق افتاد؛ شرکتهای بیمه که هر کدام هیئت مدیره داشتند و بیمه مرکزی هم 17 ساله شده بود.
سال ۶۵ بود که معاون اشخاص بیمه البرز شدم، سال 72 مدیریت شرکت تغییر کرد؛ اما من نتوانستم به دلیل اختلاف دیدگاه با یکی از اعضای هیئت مدیره جدید همکاریام را ادامه دهم، من تحصیلات فنی داشتم و ناگهان یکی آمد و گفت؛ من فنی هستم! در نهایت اوضاع به سمتی رفت که از بیمة البرز جدا شدم و تا دی ماه سال 81 با صندوق بازنشستگی آیندهساز و یک شرکت خدمات بیمهای که بیشتر کار مشاوره میکرد، همکاری داشتم.
* اشاره کردید که بعد از سال ۶۷ تحولات دیگری اتفاق افتاد احتمالاً صنعت بیمه وارد دوران جدیدی میشد؟
کریمخان زند: طبق مادة 30 قانون بیمه که در آن الزام انجام تمام امور بیمه دولتی توسط شرکت بیمه ایران لغو شد و این تأثیر بسیار زیادی بر عملیات بیمهگری و به نوعی رقابت بین شرکتهای بیمه میگذاشت و اینکه شرکتهای بیمه آسیا، دانا و البرز نیز دربارة حضور و ادامه فعالیت و همچنین نحوة مدیریت آنها تعیین تکلیف شدند. در دوران آقای گرانمایه بود که تکلیف صنعت بیمه و نحوة ادارة آن مشخص شد.
وقتی هم که در سال 73 دکتر همتی به صنعت بیمه آمد بعد از پنج الی شش ماه از ورودش تغییراتی ایجاد کرد. ایشان با درایتی که داشت، جایگاه صنعت بیمه را تقویت کرد. به یاد دارم یکی از مدیران عامل شرکت بیمه ایران عملاً به دکتر همتی گفته بود «ما اطلاعات صدور بیمهنامه (پرتفوی بیمهای) را طبق قانون به شما ارائه نمیکنیم!» ولی دکتر همتی توانست به آنها بقبولاند که آنها مکلفاند پرتفوی خود را به بیمه مرکزی اعلام کنند. دکتر همتی صنعت بیمه را به گونهای شکل داد که هیچ شرکتی خود را برتر از شرکت های دیگر نداند، به نوعی ایشان پایههای خصوصیسازی در این صنعت را بنا گذاشت. از سوی دیگر فعالیتهای علمی شتاب بیشتری گرفت و کتابهای زیادی چاپ و مرکز تحقیقات راهاندازی شد. بیمه مرکزی مرتب با حضور اساتیدی از مونیخری، سوئیسری و ... کلاس برگزار میکرد و ما در آن کلاسها شرکت میکردیم. همة این موارد در دهههای ۶۰ و 70 زیرساخت تحولات در دهة 80 را آماده کرد.
ادامه دارد.....