چشم انداز اقتصاد ایران در سال ۹۳
معمولاً رسم بر این است سال جدید به بررسی موضوع چشم انداز اقتصاد ایران در همان سال اختصاص پیدا میکند. متأسفانه چند سالی است ما در معرفی این چشمانداز خبرهای امیدوارکنندهای نداریم. با روی کار آمدن دولت جدید این امید و انتظار وجود داشت که در مقایسه با دولت قبلی که به طرز غیر متعارفی سر ناسازگاری با علم و قانون و برنامه داشت شاهد این باشیم که امکان این که وجوهی از خبرهای خوشحال کننده را هم بشود در کنار اقتضائات یک کشور در حال توسعه نفتی مطرح کرد افزایش پیدا کند. واقعیت این است که از جهاتی این اتفاق افتاده یعنی به طور نسبی شاهد این هستیم که به قانون بیش از دولت قبلی اعتنا میشود و این مساله به خصوص در زمان تقدیم لایحه بودجه سال 1393 به حد قابل قبولی رسید و تفاوت محسوس و معنیدار شد اما در همان زمان هم وقتی سند لایحه بودجه 93 را مورد بررسی قرار میدادیم روی این تأکید شد که تلاش برای تقدیم به موقع سند لایحه بودجه هزینهای داشت اینکه بخش قابل توجهی از دقتهای بایسته توسعه گرا در آن سند غایب بود و ما حمل بر صحت کردیم و بحث را با اظهار این امید پیش بردیم که این غفلتها به دلیل زمان اندک در اختیار دولت جدید بوده و فرصت کافی نداشتند برای این که در استانداردهای قابل قبول سند بودجه را تنظیم کنند و بعد اظهار امید میکردیم که برای لایحه بودجه سال بعد این دقتها بیشتر وجود داشته باشد.
امروز بررسی چشم انداز اقتصاد ایران را همچنان با این امید مطرح میکنیم.
بحث از چشم انداز اقتصاد ایران در سال 93 را بر محور جدیترین، حادترین و فوریترین مشکل موجود اقتصاد سیاسی ایران یعنی مساله رکود تورمی دنبال میکنم و از جهتگیریها و اظهار نظرها و وعدههایی که مقامات رسمی کشور در حوزه اقتصاد مطرح کردهاند را از این زاویه مورد بررسی قرار داده و نگاه میکنیم به این که با مساله رکود تورمی چگونه برخورد خواهد شد؟
ادعای شخصی من در این زمینه این است که برای رویارویی خردورزانه با پدیده رکود تورمی که در ذات خود به اعتبار اوصافی که ذکر کردم خطیرترین مساله کنونی نظام ملی است در عین حال از یک نقطه قوت در شرایط کنونی ایران برخوردار هستیم اینکه خوشبختانه در سطح ملی همه گروههای پرنفوذ و ذینفع در اقتصاد سیاسی ایران و همه ارکان نظام تصمیمگیری کشور روی این که باید با پدیده رکود تورمی برخورد فعال و فوری صورت بگیرد اتفاق نظر دارند. این نقطه قوت مهمی به حساب میآید.
میدانید که مجموع نرخ رشد تورم و نرخ رشد بیکاری با عنوان شاخص بینوایی یا فلاکت صورت بندی مفهومی شده به این معنا که این پدیده آثار و عوارض خود را فقط به اقتصاد کشور معطوف نمیکند و هزینههای غیر اقتصادی این پدیده اگر در ابعاد گستردهای حادتر از وجه اقتصادی نباشد کمتر از آن هم نیست بنابراین وجود وفاق ملی در سطح نظام تصمیمگیری کشور در اصل موضوعیت و به رسمیت شناختن صورت مساله و جدی بودن چنین مسالهای نقطه مثبتی حساب میشود به عنوان یکی از شروط لازم برای مواجهه با این مساله، اما آنچه مساله را به لحاظ علمی با چالش روبرو میکند این است که به گواه مجموعهای از دادهها ارزیابی ما این است که پدیده رکود تورمی در شرایط کنونی ایران به یک دور باطل تبدیل شده و کسانی که با ادبیات توسعه آشنایی دارند میدانند که وقتی پدیدهای خصلت دور باطل پیدا کرد یعنی رویارویی با چنین مسالهای فقط از طریق دستکاری متغیرهای اقتصادی به تنهایی امکانپذیر نیست همانطور که حل و فصل این مساله فقط از طریق یک رکن از ارکان حکومت امکانپذیر نیست و مساله سوم این است که اگر فکر کنیم حکومت به تنهایی و بدون همراهی مردم میتواند از دور باطل رکود تورمی خارج شود این نیز اشتباه بزرگ دیگری است.
اگر ما کل ماجرای توسعه را دگرگونی مطلوب از موضع ارتقاء نظام ملی در نظر بگیریم موانعی که بر سر راه توسعه وجود دارد و خصلت دور باطل پیدا میکند آنگونه است که جز با یک اراده همگانی بر مبنای دانش کافی و سازماندهی مناسب نمیتوان بر آن غلبه کرد. برداشت شخصی من از رفتارهای نظام سیاستگذاری کشور این است که درک عمیقی به نحو بایسته از ابعاد هزینههای اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی این پدیده وجود ندارد و بنابراین حتی در تبلیغات آنها مشاهده میشود سهل انگارانه سیاستهای نادرست را اینگونه گاه توجیه میکنند که این سیاستها آثار جهشی روی تورم یا بیکاری ندارند در حالی که شرایط کنونی ایران به گونهای است که سهلانگاریهای سطح پایینتر هم به خاطر پایه بسیار متزلزلی که نظام ملی در برابر رکود تورمی دارد در حدی است که بیدقتیهای جزئیتر هم میتواند التهابهای جدیتری را در این زمینه به همراه داشته باشد آنچه به گمان من در این زمینه خیلی کمک کار است که روشن کند چرا این پدیده تبدیل به دور باطل شده و چرا شرایط کنونی ما خطیر تر از آن است که حتی نباید اشتباهات کوچکتر در برابر اشتباهات بزرگ دولت قبلی اتفاق بیفتد برای این که تصوری از این قضیه داشته باشید توجهتان را به چند نکته جلب میکنم و تذکر میدهم ترجیح دادهام که برای اوضاع ایران منحصراً به آمارهای رسمی استناد کنم دلیل این مساله آن است که اگر دولت را متهم به خلافگویی یا کاستی و ضعف در آمار کنیم نمیتوانیم گفتگوی سازنده برای برون رفت از شرایط موجود پیدا کنیم در دولت قبلی هم با این که احتمال خطا یا دستکاری شدن بیسابقه آمارها افزایش پیدا کرده بود حتی آن زمان هم فقط به آمارهای رسمی استناد کردیم. دوستان به خاطر دارند که وقتی درباره متغیرهای خیلی کلیدی در دولت قبل احساس میکردیم که آمارهای ارائه شده از دقت و صحت کافی برخوردار نیست از طریق روش متداول در ساحت علم که از اعداد و ارقام ارائه شده از کانال متغیرهای کنترلی راستی آزمایی میشد از این طریق تلاش میکردیم به تصحیح برداشت دولتمردان کمک کنیم. مثلاً زمانی که اینها ادعا میکردند 5/2 میلیون فرصت شغلی را در یک سال ایجاد کردهاند صرف نظر از این که گزارشهای مرکز آمار به طرز وحشتناکی میان آنچه ادعا میکردند و آنچه مرکز آمار ارائه میداد تفاوت ابراز میکرد ما توانستیم از طریق معرفی برخی متغیرهای کنترلی کمک کنیم که لااقل نهادهای نظارتی کشور برخوردشان با این مساله واقع بینانهتر شود مثلاً یکی از 10 متغیر کنترلی این بود آنچه در ادبیات موضوع با عنوان قانون اوکان شناخته میشود که میگوید باید تناسبی وجود داشته باشد بین فرصتهای شغلی ایجاد شده و نرخ رشد اقتصادی. برخی کارشناسان ممتاز و دوستان عزیز در این زمینه کارهای درخشانی را انجام دادهاند مثلاً یکی از آنها این بود که با مطالعه روندهای نزدیک به نیم قرن گذشته در اقتصاد ایران نشان داده بودند طی نیم قرن گذشته به اعتبار هر یک درصد رشد اقتصادی اقتصاد ایران توانسته به طور متوسط حدود 100 هزار فرصت شغلی ایجاد کند بنابراین یکی از لوزام صحت داشتن ادعای ایجاد آن میزان فرصت شغلی این بود که رشد حداقل 25 درصدی در GDP حاصل میشد این ادعا در حالی بود که در زمان مطرح شدن ان ادعا رشدهای اقتصادی در ایران وضعیت اسفباری داشت. در هر حال آنچه الان مطرح میکنم و نشان دهنده این است که رکود تورمی در ایران در ایران خصلت دور باطل پیدا کرده و به شرحی که عرض میکنم فقط با یک اراده همگانی قابل حل و فصل است نمونههایی را ارائه میکنم.
یکی از نمونهها این است که ما در سطح خانوار با وضعیت بسیار بحرانی روبرو هستیم گزارشهای رسمی حکایت از این دارد که طی سالهای 1385 تا 1391 کسری بودجه خانوارها در ایران 5/4 برابر افزایش پیدا کرده. نمود و نماد این افزایش به معنای دقیق کلمه در کسری بودجه خانوار را در رفتارهای مصرفی ایشان نیز میتوان مشاهده کرد. این گزارش قابل اعتنایی است که نشان میدهد واکنش خانوارها در ایران به کسری فزاینده بودجهشان به چه صورت بوده است؟ این گزارش متعلق به بانک مرکزی از بودجه خانوار از سال 1383 تا 1391 است.
برای مثال میزان مصرف برنج در فاصله سالهای 83 تا 91 به صورت سرانه با 49 کیلو کاهش روبرو شده یعنی خانوارهای ایرانی در سال 91، 49 کیلو کمتر از سال 83 برنج مصرف میکنند. آنچه مساله را تکان دهندهتر میکند این است که در اقتصاد منطق رفتاری خانوارها با کالای مکمل و کالای جانشین کاملاً شناخته شده است و معمولاً وقتی یک کالایی مصرفش کاهش پیدا میکند انتظار داریم که اثرات آن در افزایش مصرف کالای جانشین منعکس شود ولی وقتی از این زاویه مساله را نگاه میکنید میبینیم مصرف سرانه نان برای خانوارهای ایرانی سالانه از 506 کیلوگرم در سال 83 به حدود 347 کیلوگرم در سال 91 رسیده یعنی به جای این که شاهد افزایش مصرف نان باشیم میبینیم مصرف نان هم کاهش پیدا کرده. این یکی از مولفههایی است که مقامات رسمی وزارت بهداشت بر اساس آن اعلام کردهاندکه در شرایط کنونی 73درصد جمعیت ایران با سوء تغذیه روبرو هستند برای این که وجوه دیگری از مساله سوء تغذیه اشکار شود. بر اساس گزارش بانک مرکزی مصرف سرانه گوشت خانوارها در سالهای اخیر با کاهش معنیدار روبرو شده به این معنا که در حالی که خانوارهای ایرانی حدود 60 کیلوگرم گوشت از انواع دام را مصرف میکردهاند در پایان سال 1390 این رقم به 41 کیلو رسیده یعنی تقریباً کاهش 30 درصدی را شاهدیم. این مساله عیناً در مورد انواع محصولات لبنی هم موضوعیت دارد مثلاً مصرف شیر خانوارها از 211 کیلوگرم در سال 83 به 134 کیلوگرم در سال 1391 رسیده به همین مقیاس مصرف ماست از 95 کیلو به 86 کیلو رسیده، مصرف تخممرغ از 40 کیلو به 36 کیلو کاهش پیدا کرده یعنی با یک سقوط سیستمی در مصرف سرانه مواد خوراکی ضروری طی این دوره روبرو بودیم.
برآوردهای سال 92 وزارت بهداشت میگوید در اثر این روند 70 درصد مردم ایران کمبود پروتئین دارند و از هر 3 مرد در ایران 2 نفر پوکی استخوان دارند و در مورد زنها از هر 2 زن یکی پوکی استخوان دارد و 70 درصد خانوارها کمبود آهن دارند. یک وجه آشکار چنین روندهایی نشان دادن چگونگی فرایندهایی است که مساله را به صورت دور باطل در میآورد به این معنا که ما الان با یک بحران تقاضا در سطح خانوارهای ایرانی روبرو هستیم به این معنا که در شرایط کنونی فقط حل و فصل مسائل بخش تولید به صورت کلاسیک و در شرایطی که رکود تورمی خصلت دور باطل پیدا نکرده به عنوان راه حل ارائه میشود برای ایران کافی نیست. شبیه به این مساله در مورد خلق تقاضا از ناحیه دولت هم مطرح است یعنی الان دولت هم بخش بزرگی از تقاضایی که در اقتصاد ایران ایجاد میکند تقاضایی نیست که قابلیت رونقش بخشی به اقتصاد داشته باشد. برای ردگیری این مساله توجه شما را به این نکته جلب میکنم که یکی از بحثهایی که از سال 69 تا امروز ما با همه دولتها داشتیم و با کمال تأسف علیرغم همه شواهد باید با این دولت هم ادامه دهیم این است که در اقتصاد ایران به اعتبار آن که دولت بزرگترین مصرف کننده محسوب میشود آسیبپذیری آن از سیاستهای تورم زا بسیار زیاد است این آسیبپذیری از 2 ناحیه علاوه بر این که توانایی دولت را برای پیشبرد اهداف توسعه ملی شدیداً کاهش میدهد مشروعیت دولت را هم به چالش میکشد وجه اول این است که در اثر سیاستهای تورمزا کارایی سیاستهای دولت به طرز شدیدی کاهش پیدا میکند وجه دوم این است که سیاستهای تورمزا گستره و عمق فساد مالی را در دولت افزایش میدهد تمام شواهد موجود نشان دهنده این است که این دو اتفاق به طرز نگران کنندهای در دولت وجود دارد، شواهد موجود نشان دهنده این است که این دو اتفاق به طرز نگران کنندهای در دولت اتفاق افتاده و به طور فزاینده از زمانی که دولت به سمت سیاستهای تورمزا و رکود آفرین حرکت کرده دست به گریبانی ما با هر دو جنبه این مساله افزایش پیدا کرده و بدیهی است بالاترین سطوح این مساله به دوره 8 ساله گذشته مربوط میشود که سقوطهای بیسابقه را از هر 2 جنبه شاهدیم. برای این که تصوری از این ناحیه داشته باشید که چقدر دولت توان خلق تقاضایش کاهش پیدا کرده به خاط کاهش کارایی هزینهها و چقدر فساد بیداد میکند توجه شما را به این نکته جلب میکنم که برآوردهایی که سازمان برنامه و بودجه سابق در این زمینه صورت داده حکایت از این دارد که آسیبپذیری دولت از طریق سیاستهای تورمزا به طور نسبی بیش از 5/3 برابر آسیب کلی است که بنگاهها و مردم از ناحیه تورم متحمل میشوند. کلید بحث در اینجا شاخص ضمنی هزینههای مصرفی دولت است و سند آن هم گزارش اقتصادی کشور در سال 1373 است که بر اساس قانون هر ساله سازمان برنامه ارائه میداده است. نکته بعدی این است که دولت علاوه بر اینکه در اقتصاد ایران بزرگترین مصرف کننده است بزرگترین سرمایه گذار هم هست در این گزارش نویسندگان رو نداشتند بگویند در اثر سیاستهای تورمزا تحول در شاخص ضمنی هزینههای سرمایهای دولت اتفاق افتاده فقط به همین عبارت بسنده کردهاند که آسیبپذیری شاخص ضمنی هزینههای سرمایهای دولت از هزینههای مصرفی دولت بیشتر است به این اعتبار میتوان حدس زد به طور نسبی گرایشهای مربوط به مسئولیتهای سرمایهگذاری از سوی دولت به طرز نگران کنندهتری تضعیف میشود یعنی دولت قادر به انجام وظایف توسعهای خود هم نخواهد بود و این نظام ملی را به سمت یک حرکت قهقرایی در جهت از دست دادن آینده و از دست مشروعیت به طور همزمان روبرو میکند. برای اینکه تصوری در این زمینه داشته باشید ذهنتان را درگیر میکنم با پاشنه آشیل کنونی توسعه ایران یعنی وضعیت طرحهای عمرانی.
ما در این جلسات مکرر درباره آنچه در 8 ساله گذشته بر سر اقتصاد ایران آمده صحبت کردهایم الان از باب ناکارآمد شدن دولت و ناتوان شدن از نظر بنیه خلق تقاضا برای برون رفت از دور باطل رکود تورمی با فرض این که مثلاً در دولت ارادهای برای تقویت تولید وجود دارد برای ایجاد تصوری برای دوستان توجهتان را به این نکته جلب میکنم که بر اساس گزارشهای رسمی مجموع تعهدات معوقه دولت در زمینه طرحهای عمرانی تا پایان سال 92 حدود 450 هزار میلیارد تومان بوده اما طی سه ساله اخیر رقمی که در سند بودجه عملاً از کانال بودجه به طرحهای عمرانی تخصیص داده شده زیر 15 هزار میلیارد تومان در سال بوده طبیعتاً به واسطه این شکاف بزرگی که بین تعهدات و توان بالفعل دولت برای پاسخگویی به آنان وجود دارد عملاً این بین 10 تا 15 هزار میلیارد تومانی که طی سالهای اخیر دولت صرف طرحهای عمرانی کرده به میزان ناچیزی منجر به اتمام پروژههای عمرانی شده به عبارت دیگر این پروژهها زخمی شدهاند و این مبلغ به آنها داده میشود که فقط بابت مزد وحقوق کسانی که دست اندر کار هستند پرداخت شود یعنی کاری پیش نمیرود.
این به معنای این است که توانایی دولت و توانایی خانوارها برای خلق تقاضا و تحریک تولید به طرز وحشتناکی کاهش پیدا کرده در ادبیات توسعه روی این مساله اتفاق نظر میبینیم که بنیانهای اصلی دورهای باطل توسعه نیافتگی در کشورهای در حال توسعه عمدتاً به بنیه تولیدی ضعیف و بهرهوری اندک مربوط میشود یعنی اجماع نسبی در بین اقتصاددانان توسعه این است که برای برون رفت از این دور باطل باید فکری به حال ارتقا بنیه تولیدی کنیم. بحثهای بسیار قابل اعتنایی در این زمینه وجود دارد اینجا فقط روی این نکته توجهتان را جلب میکنم که تقویت بنیه تولیدی بیش از هر چیز تابعی است از علم محوری در فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع، کارآمدسازی نظام حقوق مالکیت، حداقل سازی هزینههای مبادله و ثبات بخشی در فضای کلان اقتصاد ملی یعنی اگر در نهایت اجمال به واقع در جست و جوی ارتقاء بنیه تولید ملی باشیم در اصول تنها از طریق این مولفهها امکانپذیر است.
در این راستا گفته میشود که با یک چالش جدی از منظر سازههای ذهنی سیاستگذاران روبرو هستیم. وقتی این 4 محور را ملاحظه میکنید مسیری که در یک اقتصاد رانتی طی میشود در هر 4 زمینه دقیقا در جهت عکس بایستههای مورد نیاز برای برون رفت از این شرایط است اینکه سازههای ذهنی در این زمینه مشکل دارد یک وجه بر میگردد به بنیه تحلیلی نظام کارشناسی دولت. اگر دقت کرده باشید آموزه اقتصاد بازار که سیطره فوقالعادهای بر نظام آموزشی در همه دنیا دارد هنگام جست و جوی منافع تجارت آزاد اساساً تمرکز خود را در این زمینه روی واردات و مصرف میگذارد به جای این که روی ارتقاء بنیه تولیدی قرار دهد. یعنی اگر نظریههای کلاسیک را در زمینه وعدههای تجارت آزاد مطالعه کنید میبینید صرف نظر از رویکرد ایستا به مساله مزیتهای مطلق و نسبی کشور و در چارچوب آن رویکرد ایستا وعده میدهد که در اثر تجارت آزاد فرصتهای بیشتری برای واردات و مصرف فراهم میشود و طبیعتاً وقتی گرایش به مصرف، مستقل از بنیه تولیدی شکل بگیرد بزرگترین تهدید امنیت ملی را برای کشور در حال توسعه فراهم میکند.
یادآوری این نکته که بر اساس این آموزه چه بر سر ایران آمده از مهمترین شاخصهایی است که امنیت ملی را از منظر اقتصادی زیر ذره بین میگذارد با توجه به شرایط خاص ایران به ویژه شاخص تراز تجاری غیر نفتی است که مشخص میکند در غیاب نفت ما چقدر متناسب یا غیر متناسب با بنیه تولیدیمان مصرف متکی به واردات داریم. میدانید که در این زمینه طی 50 ساله گذشته فقط در دوره مرحوم مصدق بود که به طور مقطعی تجربه تراز تجاری غیر نفتی مثبت را به نمایش گذاریم و پس از ان دیگر چنین توفیقی حاصل نشده بنابراین اینکه تراز تجاری غیر نفتی در ایران همواره منفی باشد آنقدر تکرار شده که تبدیل به عادت شده و متأسفانه با وجود ابعاد اهمیت خارقالعادهای که دارد حساسیتی هم بر نمیانگیزد. برای این که ببینید چقدر حساسیت زدایی شده از ذهن مدیریت کشور توجه کنید که حتی پس از مطرح شدن ایده اقتصاد مقاومتی هم اقتصاد مقاومتی مقام مسئولی فرمان آزادسازی واردات کالاهای لوکس را میدهند بعد ادعا میکنند که ما این کار را در جهت پیش برد اهداف اقتصاد مقاومتی انجام دادهایم. در دوره 1379 تا 1383 تراز تجاری غیر نفتی ایران منفی 1/89 میلیارد دلار بوده این رقم در دوره 1384 تا 1388 به منفی 2/161 میلیارد دلار رسیده شما برای این که تصوری از این داشته باشید که این مساله به صورت بالقوه تا چه میزان نوعی تهدید امنیت ملی است باید به تاریخ مراجعه کنید جایی که برای مثال در دوره قاجار که ایران آرام از حالت اقتصاد خود بسنده خارج شد و فرصتها و بستری برای خوگرفتن به کالاهای تجملی لوکس در هیأت حاکم ایران پدیدار شد نگاه میکنید در آن دوران برای پر کردن این شکاف ناچیز بین منابع ارزی و مصارف ارزی کشور چه اتفاقهایی افتاده؟ در آن زمان ایران برای پر کردن تراز تجاری منفی که حداکثر حول و حوش 10، 20 میلیون لیره بوده برای پر کردن این شکاف مهمترین نوامیس اقتصادی خود را به خارجیان واگذار کرده در اقتصاد میگویند هیچ ناموسی جدیتر از امتیاز انحصاری انتشار نشر اسکناس برای یک کشور نیست برای پر کردن آن شکاف ایران در دوره زمانی طولانی این امتیاز را به خارجیان واگذار کرد و بعد از آن دومین ناموس بزرگ اقتصادی کشور گمرکات است که ایران در آن دوره گمرکات خود را هم به خارجیان واگذار کرد.
میدانید که یکی از دیپلماتهای مطرح انگلستان که به ایران رفت و آمد زیادی داشت کتابی دارد به نام «ایران و قضیه ایران» که در آن میگوید وقتی دارسی قرارداد بسته شده با ناصرالدین شاه را به انگلستان آورد 11 ماه طول کشید تا بتواند دارسی هیأت حاکمه انگلستان را قانع کند که دولتی چنین امتیازی را به شخصی خارجی داده برای اینکه ببیند هر مساله به ظاهر صرفاً ااقتصادی چقدر اجتماعی- فرهنگی و سیاسی هم هست. کتاب «عصر امتیازات» ابراهیم تیموری را بخوانید که میگوید وقتی قرارداد دارسی امضا شد آه از نهاد درباریان بلند شد آدم اول تصور میکند غیرتشان به جوش آمده ولی وقتی ادامه را میخوانید تصور مضمونش این است که آنها میگفتند که وقتی میشد روی چنین امتیازهایی آدم دلالی کند چرا ما به امتیازات کوچک قانع بوده و در آن محدوده دلالی میکردیم.
اینکه میگوییم شرایط خطیر یعنی وقتی ما عادت کردهایم که در دوره 5 ساله سالانه بیش از 30 میلیارد دلار کسری تراز تجاری غیر نفتی داشته باشیم این یعنی شدت آسیبپذیری ما را در این زمینه نشان میدهد.
یکی از گلایههایی که به دولت جدید داشتهام این است که تا گروه رقیب فشاری روی شما میآورد رئیس محترم دولت میگوید شرایط ما خطیر است. ما از این ناحیه با ایشان موافقیم ولی بحث ما این است که شما که میگویید شرایط خطیر است چرا واردات کالاهای لوکس را آزاد میکنید چرا فشار به تولید کننده را افزایش میدهید؟
از این زاویه عرضم را اینگونه تمام میکنم که در شرایط کنونی برای برون رفت از دور باطل رکود تورمی ما به آمیزهای از تولید محوری، بهرهوری و توسعه عادلانه نیاز داریم. برای حرکت به چنین سمتی مهمترین و سرنوشتساز ترین مساله برخورد فعال و برنامه ریزی شده با رانت، ربا و فساد است یعنی تا زمانی که به صورت نظام وار با این سه برخوردی صورت نگیرد امکان برون رفت از شرایط موجود برای اقتصاد سیاسی ایران مهیا نیست اما برون رفت از این شرایط تقریباً تا مرز غیر ممکن بودن با توجه به ساختار نهادی موجود برای ایران دشوار است. چرا؟ به دلیل این که برداشت من این است که اقتصاد سیاسی کنونی ایران از یک اتحاد سه گانه در رنج است، مولفههای این اتحادهای سه گانه چیست؟ اولین مولفه دولت کوته نگر است، این کوتهنگری پایه نظری دارد یعنی دولتی که به صورت نظاموار ملاحظات و مصالح کوتاه مدت را به ملاحظات دور مدت ترجیح میدهد و به طور مشخص این مفهوم برای دولتهای رانتی صورتبندی مفهومی شده است در این زمینه برای این که شاخصی جهت سنجش و اندازهگیری وجود داشته باشد مقایسه سهم واردات کالاهای سرمایهای در کل واردات کشور قابل مراجعه است. به لحاظ تئوریک انتظار داریم هر قدر شکوفایی درآمد نفتی بیشتر شود شدت کوتهنگری در نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع افزوده شود و سهم نسبی واردات کالاهای سرمایهای رو به افول گذارد. گزارش سازمان توسعه تجارت ایران به صراحت آورده است در حالی که میگوید در سال 1383 سهم واردات کالاهای سرمایهای از کل واردات کشور 3/47 درصد بوده در سال 1391 به 12درصد رسیده است پس مولفه اول دولت کوتهنگر است که در عرصه سیاستگذاری هم به رویههای شوک درمانی تعلق خاطرنشان میدهد یعنی به جای تأمین مالی نیازهای خود از طریق رونق اقتصادی اقدام کند و بنیه مالیات گیری خود را ارتقا دهد فضای کلان اقتصاد را بیثبات میکند تولید کنندهها را به افلاس میاندازد و از طریق دستکاری قیمتهای کلیدی مثل نرخ ارز یا حاملهای انرژی کسری مالی خود را جبران میکند.
رکن دوم این اتحاد سه گانه تحلیلهای اقتصادی کوتهنگرانه است در سطح نظری گفته میشود آموزه اقتصاد بازار اساس دغدغههایش روی تعادلهای لحظهای استوار است به این ترتیب دولت کوتهنگر رابطه صمیمانهای با کارشناسهایی پیدا میکند که از طریق تحلیلهای کوتهنگرانه خود بزک کارشناسی برای کارهای شتابزده و ناسنجیده هم درست میکنند. مبنای منطقی این قضیه این است که چون این نحله فکری به فرد گرایی روششناختی باور دارند فرضشان این است که تعادل بلندمدت چیزی جز تعادلهای لحظهای کوتاه مدت نیست.
به این نکته توجه نمیکنند که شرایط اولیه یک کشور در حال توسعه شرایطی است که در آن انبوهی از عدم تعادلها وجود دارد ضمن این که بحث خطای ترکیب هم در مورد فردگرایی روششناختی از نظر منطقی نادرست بودن این تحلیل را نشان میدهد و مهمتر این که شواهد تجربی نشان میدهد در کشورهای در حال توسعهای که آموزه اقتصاد بازار در دستور کار قرار میگیرد عملاً مشاهده میشود واگرایی فزاینده اتفاق میافتد نه تعادل.
ضلع سوم این مثلث رانتجویان، رباخواران و سوداگران هستند. در سطح نظری گفته میشود به محض این که یک شوک قیمتی اتفاق میافتد اولین پیامد این است که فضای اقتصاد ملی را رانتی میکند یعنی شوکهای قیمتی در ذات خود خلق رانت میکنند و به طور نسبی از آنجا که قدرت انعطاف رانتجویان، ربا خواران و سوداگران از تولید کنندگان و عامه مردم بیشتر است طبیعتاً از این آب گلآلود هر کدام از این سه گروه به گونهای سود میبرند.
وقتی از این زاویه مسائل اقتصاد کلان را نگاه میکنید ملاحظه میکنید مثلاً بازدهی فعالیتهای سوداگرانه در اقتصاد ایران به طور نسبی 6 برابر بازدهی فعالیتهای تولیدی در بخش صنعت و 8 برابر فعالیتهای تولیدی در بخش کشاورزی است و خود این مسأله باعث میشود بخش بزرگی از استعدادها در ایران به آن سمت کشیده شود.
جالب آن که کسی که اولین بار به این مسأله توجه کرده آدام اسمیت است در کتاب ثروت ملل در صفحه 412 میگوید: فرق است بین نقش سود و دستمزد در نوسانات قیمت با رانت. دستمزد و سود علت نوسانات قیمت هستند اما رانت معلول نوسانات قیمت است یعنی به مجرد این که دولت در قیمتهای کلیدی دستکاری میکند فضا را رانتی میکند و این سه گروه بیشترین برخورداری را خواهند داشت. ما درباره شوک درمانی و اینکه چگونه تولید کنندهها را مقهور غیر مولدها میکند، فساد را گسترش میدهد صحبتهای زیادی شنیدهایم اما درباره وجه پولی شوک درمانی صحبتها ناچیز و ناکافی بوده است مساله این است که وقتی به قیمتهای کلیدی شوک وارد میکنید انعکاس سیاست مزبور در بازار پول به این صورت است که تعادل به نفع تقاضا به هم میخورد. مثلاً فرض کنید وقتی قیمت بنزین یک لیتر 100 تومان است کسی که یک لیتر بنزین بخواهد 100 تومان تقاضا برای پول دارد اما وقتی بین 400 تا 700 تومان میشود تقاضا برای پول افزایش پیدا میکند. اجمال ماجراهای این قضیه این است که در چنین شرایطی بازار رسمی پول قادر به پاسخگویی به تقاضاهای موجود پول نیست و این شوکهای قیمتی یکی از مهمترین پیامدهایش این است که بازار نزولخواری را رونق میبخشد. چیزی که اقتصاد ایران با ابعادی بیسابقه در تاریخ 50 ساله اخیر از ناحیه شوکهای وارده به قیمتهای کلیدی طی سالهای اخیر با آن روبروست رونقگیری غیر عادی نزول خواری.
میتوان مساله را اینطور ردگیری کرد که مثلاً بانک مرکزی میگوید در فاصله 1380 تا 1389 تعداد بانکها و موسسههایی که به تجارت پول مشغول هستند 3 برابر شده. با وجود این در سال 1389 با تعداد موسساتی که در آن زمینه فعال بودند تعداد تقاضاهایی که همچنان برای تأسیس بانکها و موسسات اعتباری جدید وجود دارد شد برابر تعداد اینها در سال 89 است. اینها تازه کسانی هستند که مجوز میگیرند در حالی که کل اقتصاد کانادا به عنوان یکی از هفت کشور بزرگ صنعتی جهان با 22 بانک میچرخد. بانک مرکزی گزارش داده 824 موسسه تجارت پول غیر مجاز را تعطیل کردهام. این رقم به خوبی نشان میدهد که ابعاد روشن تجارت پول در ایران به کجاها رسیده است. آنچه من عرض میکنم این است که در اصول ساز و کارهایی که مبنای نظری روشن دارد و شواهد تجربی کافی هم برخوردار است که برای برون رفت از این شرایط فهرست روشنی وجود دارد آنچه که به گمان من حیاتی است این است که نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع کشور به این جمعبندی نرسیده که این تهدید چقدر جدی است چرا؟ وقتی به سند لایحه بودجه کشور در سال 93 مراجعه میکنید میبینید که حتی یک تمهید جدی برای اینکه انگیزهای برای تولید کننده پدید آورد در آن مشاهده نمیشود ولی عوامل دلسرد کننده تولید کنندگان به وفور مشاهده میشود.
الان که توان رقابت بنگاههای تولیدی ما در پایینترین میزان تاریخی خود طی سه دهه گذشته قرار دارد نگاه کنید سمتگیریهای سیاستی دولت در مورد هزینههای تولید به چه صورتی بوده این را از طریق نحوه تغییر حداقل دستمزد، نحوه تغییر نرخ مالیات بر ارزش افزوده، نحوه تغییر نرخ ارز، نحوه تغییر نرخ سود بانکی، نحوه تغییر قیمت حاملهای انرژی و از این قبیل ردگیری کنید.
به اعتبار این که این پدیده خصلت دور باطل پیدا کرده در شرایط کنونی فقط از طریق تولید محوری نمیتوان از دور باطل رکود تورمی خارج شد زیرا تا زمانی که فکری راجع به رانت، فساد و ربا نشده باشد، در چارچوب اثر نوسازی ظاهری گفته میشود اینها بیشتر به صورت ظاهر امور اهمیت میدهند.
در تولید محوری میتوان دید یکی از کانالهای توزیع دلارهای رانتی در اقتصاد ایران این است که گاه اینها به اسم تولید هم تخصیص داده شود بدون آن که کارکرد مربوط به آن یعنی افزایش بنیه تولیدی حاصل شود بنابراین وقتی به مجوزهایی که وزارت صنعت نگاه کنید میبینید منطق مقیاس تولید رعایت نشده و دقیقاً در کادر ملاحظات رانتی اقدام به توزیع دلارهای نفتی شده است.
بنابراین تصور من این است که چشمانداز سال 93 در اقتصاد ایران این است که با تشدید رکود تورمی روبرو خواهیم بود بسیار باعث تأسف است که مشاور اقتصادی رئیس جمهور در تلویزیون میگوید اگر بخواهیم قیمت حاملهای انرژی را افزایش دهیم منطق شرایط رکود تورمی میگوید این کار را نکنید اما منطق کسری مالی دولت میگوید حتماً این کار را بکنید.
نوآوری جدید ایشان منطق آلودگی هوا برای توجیه استمرار بیثبات سازی فضای کلان اقتصادی است چرا که به زعم ایشان ملاحظات آلودگی هوا هم میگوید قیمتها را بالا ببرید یعنی وقتی قیمت حاملهای انرژی را بالا ببرید مصرف کم میشود. در سه ساله گذشته حاملهای انرژی را 550 درصد افزایش دادهاید و خودتان میگویید در همه اقلام حاملهای انرژی مصرف افزایش پیدا کرده. بعد میگوئید ما با یک دهم افزایش کاری میکنیم مصرف کاهش پیدا کند. ملاحظه میکنید که استدلالهای ارائه شده در این زمینه تا چه حد سست و بیپایه است چرا که حتی تاریخ اقتصادی ایران نیز نشان داده که دود سیاستهای تورمزا بیش از خانوارها و بنگاههای تولیدی به چشم خود دولت میرود و کسری مالی آن را تشدید میکند. وقتی میگوئیم این مساله نظام ملی است یعنی واجب عینی است و همگان مسئولیت دارند صرف نظر این که دیگران چه میکنند ما باید در حد توان خود مسئولیت پذیر باشیم و تلاش کنیم اوضاع از این که هست بدتر نشود.